به یاد بهروز برزو
” و اندوهی که در ژرفای شادخویی تو بود ”
(لورکا)
وقتی بر روی قلل مرتفع گیلان قرار میگیری ، رشته کوه قافلان چون دیواری ستبر و طولانی جلوه می فروشد و ترا به هماوردی خویش دعوت می کند . اندیشه اتصالش را از مدتها پیش در سر می پروراندم ودر جستجوی همراه که خلاصه با آمادگی بهروز و گروه تیلار، در تقویم ورزشی مردادماه ۱۳۷۷ آورده میشود .
او حلال همه مشکلاتی است که می تواند پیش رو قرار گیرد . گره کارها را به راحتی خواهد گشود و خستگی ناپذیر در تنگناها مسیری فراخ می گشاید و زمانی که آثار زندگی در حال محو شدن باشد ، زندگی به پا می کند و به زندگی جان می دهد. در اوج خستگی ها با مزاح و شیطنت هایش ، با آوازهای زندگی بخشش به وجد می آیی و انرژی تحلیل رفته ات را باز می یابی و یاس و نومیدی به دور افکنده می شود به روی هر نقطه قافلان که تاریکی فرا رسد جای هیچ خوفی نیست چرا که شور زندگی همراهیت می کند .
فرود از اندره تعیین می شود وصعود از قافلان . پس از طارم ، مسیر چورزق ، ایچ ، شیر میشه ، گمان ، تازه کند ، تهم – در دستور کار قرار میگیرد و مدت سه روز بدون استفاده از وسیله نقلیه احتمالی در طول مسیر تعیین می شود . آقای ناصر یعقوبی به جمع ما می پیوندد و سه نفره ساعت ۶ صبح از رشت حرکت کرده و ساعت ۸ صبح با صرف صبحانه از داخل شهرک ماسوله خارج میشویم و برروی جاده بالای شهر قرار میگیریم . گرای خروجی ازجاده ۳۵۰ درجه که امام زاده ابراهیم در فاصله زمانی نیم ساعتی قرار گرفته است . کوله ها با توجه به حمل چادر ، کیسه خوابها لباس اضافه و قوت ۴ روزه ، سنگین به نظر میرسد . ولی با قرار گرفتن در راه معبود ، ذوق و شوقی وافر در کالبدها جان می دمد و سبکبالمان می کند . ایستگاهها یکی پس از دیگری در مسیری پاکوب پشت سر گذاشته میشود . داره سر ۰۵/۹ ، لشکرگاه ۳۵/۹ ، دولی چال ۲۰/۱۱ که در جنوب قله شاه معلم قرار گرفته است . مسیر پاکوب به داره سر که مشرف بر شهر و کاملا” قابل رویت است باشیبی نسبتا” تند از میان درختچه های جنگلی بدون داشتن راه فرعی قابل دسترسی است که در نهایت به دشت پهن منتهی میشود که قله شاه معلم را می توان مشاهده کرد ودر ه نه چندان عمیقی به طرف جنوب قله کشیده میشود که تا دولی چال ادامه دارد و مسیر پاکوب هم در سمت راست وبه موازات آن تا دولی چال ادامه می یابد ودربالاتر از آنهم جاده ماسوله به جلال آباد خلخال که از دولی چال میگذرد کشیده شده است . از دولی چال که گوسفند سرایی متروکه است . هم از طریق جاده خلخال می توان به سه راهی اندره رسید که دوساعت و پانزده دقیقه طول خواهد کشید و از شیبی ملایم برخوردار و فاقد چشمه است . و هم مسیری پاکوب جایی که جاده شکستی ۹۰ درجه پیدا میکند وارد دست راست جاده به یال جنوب غربی شاه معلم متصل میشود ما را به آنجا خواهد رسانید که البته از شیبی بسیار تند برخوردار است و چشمه ای هم در زیر تک درختی در وسط مسیر واقع است . زمان مورد نیاز این مسیر تا گردنه زیر یال جنوبی ۷۵ دقیقه و فرود از منطقه شن اسکی و سنگلاخی غیر پاکوب تا سه راهی اندره نیم ساعت می باشد. زمانی که جاده از دولی چال با یک منحنی به طرف راست و جلال آباد کشیده می شود و شیب آن به صفر می رسد . دره ای سرسبز و بدون پاکوب که کاملا” مشخص است در سمت چپ جاده دیده میشود که سه راهی مورد نظر است – دولی چال ، جلال آباد، اندره – که گردنه یال جنوبی هم به انجا میرسد . دره پس از ۱۵ دقیقه با شیبی تند به خط القعر با جوی آبی که از آب شدن برفهای شاه معلم و چشمه ها جاری است متصل می شود وسپس به عشوه فروشیهایش به مسیر پاکوبی که مونس و همدم اوست وتا قزل اوزن به هم می پیچند ، ادامه می یابد . جوی در ابتدای راه ، باریک و از سنگلاخها و سپس از باغهای میوه فراوان از
درختان سیب و گلابی گرفته تا فندق و گردو و گاها” گیلاس و آلبالو می گذرد که به جهت مشکلات چیدن و حمل و هزینه تمام شده ، باغدار از فروش آن خودداری نموده وبه دست طبیعت سپرده می شود و رهگذران خسته رابه میهمانی خود فرا می خواند . ساعت ۲ در کنار اندره که از ۱۰ تا ۱۵ خانوار تشکیل یافته به دنبال گپی دوستانه توقف می کنیم . به زبان خلخالی و تالشی حرف می زنند و با زبان فارسی هم آشنایی دارند. نان آور اغلبشان به دنبال کار به طارم می روند. دارای طبیعت نامهربان، سنگلاخی ومتفاوت ازسخاوتمندیهای آن طرف است .
از توابع خلخال محسوب میگردد ویکی از راههای تجارتی است که قبل ازپیدایش راههای آسفالته، ماسوله را به زنجان ارتباط میداده است . زمانی از رونقی برخوردار بوده ولی اکنون بصورت نیم ویرانه ای درآمده که از حداقل امکانات محروم و فاقد زمینهای زراعی و باغداری میباشند وبا گران شدن دام ، ناتوان از پرورش آن ، زندگی را به سختی می گذرانند و کم کم از سکنه خالی می شود .
اندره را میتوان بصورت یک برنامه یک روزه از ماسوله اجرا کرد.
باخوردن ناهار و بستن کوله ها در سرازیری دره به ادامه راه می پردازیم . پس از ۵/۲ ساعت به روستای تازه کند از توابع خلخال که آباد و پراز سکنه است توقف کوتاهی در کنار چشمه بعمل می آوریم . از ساعتی پیش از مسیر سنگلاخی خارج شده ، برحجم جوی آب افزوده میشود وبر غنا و وسعت باغها افزوده میشود .نوکیان روستای آبادتر بعدی در فاصله ۹۰ دقیقه ای در ادامه راه قرار دارد وساعت ۷ عصر را نشان میدهد وازاین آبادی جاده خاکی به طارم کشیده میشود. در کنار جاده بیرون آبادی که یک اطاق واقع شده به اصرار یک جوان تازه کندی که از نیمه راه با ما همراه بود و میگفت که متعلق به خودش است از ادامه راه بازمانده واطراقگاه شبانه ما میگردد. ولی کوهنوردان معمولا” از حیاط مدرسه ای که در داخل آبادی قرار دارد برای زدن کمپ استفده می کنند .
اطاق جوانک روبرو و مشرف بر روستا واقع بود که برای رسیدن به داخل آبادی می بایست از دره پرشیب ، پایین میرفتیم و رفت و برگشت یک ساعت طول میکشید . بخاطر برداشتن آب تصمیم به پایین رفتن گرفتیم که با عدم تمایل و مقاومت او روبرو شده و اظهار میداشت که دبه ها را پر کرده و می آورد که کار مشکلی بود و همچنان در نیامدن ما اصرار می ورزید واین کنجکاوی ما را برمی انگیخت درنهایت، خود بخاطر گرفتاری که در ده داشت پایین رفته وماهم پس از چندی بخاطر استفاده از زمان باقیمانده تا تاریکی و گردش در آبادی و خریدن شیر ، ماست و تخم مرغ احتمالی ، پایین رفته واز لوله کشی مدرسه ، آبی به سر وصورت زدیم و در کوچه پس کوچه های آبادی به گشت زنی پرداختیم . با کمال تعجب با بی مهری اهالی مواجه شدیم واز فروش وسایل خودداری می نمودند. در مرکز ده که تجمعی از مردان بود توقف نموده و خودمان را به آنان تحمیل و شروع به صحبت کردیم .
متوجه شدیم که جوانک تازه کندی مدتها در تهران زندگی می کند واز جمله بچه های شر و مورد نفرت اهالی است که در صدد انتقامجویی از او هستند وما را از دوستان خودش معرفی کرده تا چتر حمایتی برای شب مانی او باشیم و بدین ترتیب مورد سوئ ظن قرار گرفته ایم . با توضیحاتی از ماجرا با آنان خداحافظی نموده و شب شلوغی را که با دادو فریاد و هتاکی اهالی ده که گویا قومی بوده وتا نیمه های شب ادامه داشت با نا آرامی به صبح رسانیدیم .
با جمع کردن وسایل و بستن کوله ها در ساعت ۵ صبح از جاده، حرکت روز دوم خودمان را آغاز نمودیم . درساعت ۱۵/۵ دقیقه از چمن زار بسیار زیبا و پر طراوت با دویاسه خانه موسوم به سبزه میدان عبور کرده ودرساعت ۱۵/۷ در شیرین سو که دوسه خانوار درآنجا زندگی می کنند کوله ها را جهت صرف صبحانه ای مختصر پایین میگذاریم . مسیر حرکت در ادامه همان جوی اندره از حالت دره ای خارج شده وبه دشت مبدل میگردد. زمینهای حاصلخیز طارم با چشم انداز وسیعش عیان ودرختان میوه جنگلی جای خود را به جالیزهای پر از خیار ، گوجه ، هندوانه ، بادمجان و طالبی می سپارند وخستگی بی خوابی و ناآرامی شب را از تن به در می کند. رشته کوه قافلان چون دیواری بلند و تسخیر ناپذیر روی می نماید وحال که ارتفاعات گیلان سوزانده شده ودر پایین قرار گرفته ایم چون غولی خود نمایی می کند . برنامه چهار روزه در سه روز گنجانده شده وراه درازی در پیش داریم . بهتر است تا می توانیم از اخرین ساعات روز استفاده کرده ، شب را تا حد امکان در نقاط مرتفع تر و مناسب تری سکنی گزینیم .
از گذاشتن چای منصرف شده ودر مسیر جاده شوسه به راه می افتیم . در ساعت ۲۵/۹ به روستای بزرگ گماندشت که کشاورزان در مزارع مشغول به کارند وسپس درساعت ۱۵/۱۰ به درام در جلوی قهوه خانه ای به جهت صرف چای و کسب اطلاعاتی از مسیر، توقف نیم ساعته ای می نماییم .
از بین حاضرین دو یاسه نفری که خود را از باربرهای قدیمی طارم به زنجان معرفی نموده اند نظر ما را از مسیر قبلی تغییر داده وبه راه – درام ، انزر ، زاجکان ، ولی آباد ، سه نستان – معطوف می نمایند.
درام به انزر که دو آبادی دو طرف قزل اوزن است به جهت تردد ماشین ها و گرد وخاک ، با تاکسی به مدت ده دقیقه طی میشود وسپس حرکت پیاده ادامه می یابد . در انتهای آبادی جاده به دوراهی بدل شده سمت چپ داخل ده چز لا میشود وما راه سمت راست را پی می گیریم .
حرکت در مسیر جاده خاکی وبه موازات جریان آب قزل اوزن پیش می رود . جاده از بالادست و جنوب روستای چزلا که در حاشیه جنوبی قزل اوزن واقع است میگذرد . تابش عمودی خورشید در وسط روز مردادماه در هوای دم کرده تابستانی طارم خستگی را مضاعف می کند . وجود دوراهی ها وسه راهی های متعدد حرکت ما را کند تر که درنهایت با پرس و جو در مسیر اصلی قرار می گیریم و بهترین نشانی داده شده ، سنگی متفاوت از سنگهای دیگر روی دیواره بلند از فاصله بسیار دور قابل تمایزاست که بایستی خودمان را به آنجا رسانیده ، از زیر آن بگذریم . درسایه درختان باغی به قصد استراحت توقف می کنیم .
زنده یاد بهروز گذشتن از طارم را بدون دست یابی به طالبی های شیرین و معروفش جایز نمی بیند چون لیست تناول میوه ناقص باقی می ماند. پس به قصد فراهم کردنش از ما جدا می شود وپس از نیم ساعتی با سه طالبی بزرگ که جمعا” ۲۳ کیلو وزن داشت و از باغداری خریده بود برمیگیردد. یکی از آنها قاچ زده میشود ودو دیگر در کوله پشتی ها جای میگیرد و پس از مدتی راه رفتن حمل آن بخاطر بد باری غیر ممکن و باعث زحمت میشود که در فواصل نه چندان زیاد از شر آنها خلاص شده و بر وزن خود می افزاییم . بخشی از مسیر از میان سنگلاخهای رودخانه که به قزل اوزن منتهی میشود و درختان تناوری در اطراف آن روئیده اند ، می گذرد. با پایان یافتن منطقه سبز رودخانه ای از کشتزارهای گندم و جو عبور کرده و وارد جاده خاکی میشویم که امتدادش ما را به روستای زاجکان که هدفمان است رهنمون می سازد . درساعت ۲ میان باغی کنار روستا بساط ناهار را پهن وبه استراحت می پردازیم . بچه های نوجوان آبادی که در مقطع راهنمایی در همین آبادی درس می خوانند به ما نزدیک می شوند. بچه های تیزو باهوشی هستند . نقشه البرز غربی را پهن و باتوجه به دریافت های قبلی از درام و نظرات این بچه ها که گذری بر ییلاقات داشته اند ، کروکی خود را تکمیل تر میکنیم . پس از استراحتی یکساعته ، حرکت در ادامه وارد آبادی شده قمقمه آب را پر نموده و درمسیری پاکوب با شیبی تند آنجا را ترک می نماییم . هدفمان ولی آباد و شب مانی در آنجا ست و درصد شیب هم به هیچ وجه قصد ملایم تر شدن ندارد. راه سخت و هوا آفتابی است ولی تنوع تصاویری که از طبیعت متبادر میشود به شارژ انرژی تخلیه شده می پردازد. آن دیوار بلند وپر ابهت که از ارتفاعات گیلان مشاهده میشد هم اینک خود را بهتر نشان میدهد و اینکه شبی را پس از سالها انتظار و ۲۵ ساعت کوه پیمایی در آغوشش بیاسایی واز سکوت سهمگین آن لذت ببری . به یاد مارگوت بیکل شاعره آلمانی و قطعاتی زیبا از آن می افتم . عشق عشق می آفریند ، عشق زندگی می بخشد ، زندگی رنج به همراه دارد . . . . . . . .
در ساعت حدودا” ۷ عصر چشمه ولی آباد را می یابیم که یک خانه مسکونی هم در کنار آن واقع است . آب چشمه بسیار گوارا و خنک است .درمصاحبت کوتاه با مرد کوهنشین که بخاطر مشغله فراوان و جابه جا کردن دام ها و بره ها فرصت سر خاراندن ندارد در می یابیم که در ارتفاعات بالاتر آبی نیست وادامه راه فاقد مسیر مشخص است . پس چادر را علم کرده و ماندن ما قطعی میشود .
علی رغم اینکه شب را از هوای خوب و آسمان پر ستاره ای برخوردار بودیم که آبادیهای دشت طارم وباریکه قزل اوزن از میان آن قابل رویت و حدس زدن بود . در میانه شب آسمان دندان قروچه نموده وبا رعد وبرقهایش ، رگه هایی از ابرها را سرازیر می نمایدو وجهی دیگر از کوهستان قافلان را به نمایش می گذارد.
صبح زود با جمع کردن کوله ها در ساعت ۶ صبح به حرکت می افتیم واز دامنه ای که روی آن قرار گرفته ایم به سمت جنوب و فاقد مسیر پاکوب با همان درصد شیب دیروزی به بالا می کشیم . در ساعت ۷ صبح دامنه به خط الراس نسبتا” طولانی که از شرق به غرب کشیده میشود منتهی میگردد و برروی خط الراس به چشم انداز وسیعی از کوهستان بکر قافلان و خطالراس های متعدد چشم می دوزیم . همه جا را کوه فرا گرفته کوه پشت کوه تا هرجا که چشم کار میکند بدون هر جنبنده ای ، غرق تماشا میشویم . هیچوقت این همه کوه را باین وسعت بدون آثار زندگی ندیده بودم وبه گفته مرد ولی آبادی که گفته بود از این جا زنجان را میشود دید، پوزخندی زدیم. در جنوب شرقی در فاصله بسیار دور به نظر میرسد که در کوهستان بریدگیهایی وجود دارد این حدس زده میشود که راهی باشد که از چورزق به طرف گمان و تازه کند تا تهم کشیده میشود ولی دره بسیار عمیقی بین ما واقع است که فرود وصعود آن وقت زیادی از ما را میگیرد ودر صورت نبود جاده می تواند ما رابه ناکجا آباد بکشاند . از ریسک آن می پرهیزیم و هدف را که همان سه نستان باشد پی میگیریم وبا توجیه نقشه موقعیت خود را می یابیم .
در نقشه البرز غربی سه نستان با گرای ۲۳۰ درجه درسمت راست ما واقع است . با دقت بیشتر در دور دست ها ملاحظه میشود کوههای سنگی سیاه که شباهت زیادی به برج دارد از بقیه کوهها قابل تفکیک است . و برروی نقشه نیز در همان سمت کوه قره داش (سنگ سیاه) در مجاورت سه نستان آورده شده است . پس با اعتماد بیشتری هدف را که همان سه نستان باشد پی می گیریم .
در جنوب غربی ما در روبرو خط الراس دیگری واقع است که به نظر جوی آبی در پایین آن جاری است پس خط الراس را که روی آن قرار گرفته ایم به سمت راست با گرای ۲۷۰ درجه واز میان مراتع به اتمام رسانیده وبه طرف جنوب غربی به طرف خط القعر سرازیر میشویم . حدس ما درست در می آید .جوی آبی روان و مسیر پاکوبی در حاشیه وبه موازات آن به طرف بالا کشیده میشود. با توقفی نیم ساعته و صرف صبحانه به ادامه را می پردازیم . پاکوب و جوی پس از مدتی محو وما با درنظر گرفتن گرای هدف واستفاده نسبی از نقشه و آنچه که یالهاودامنه ها به ما می گویند بدون دیدن هیچ موجودی به پیش میرویم . در ساعت ۱۱ صبح برروی یکی از خط الراس ها در کمال ناباوری ، گوسفندسرایی که نزدیکیهای مسیر راه ما قرار گرفته نظر ما را جلب می کند . شادمانه به طرفش رفته و با مرد ترک صحبت واز درستی راه اطمینان حاصل میکنیم . ادامه راه ما رابه مرتع نسبتا” بزرگی به نام – زکینو- در ساعت ۱۲ می رساند که بدون سکنه است و یکساعتی را با آسودگی خیال و اینکه کارمان به پایان خود با موفقیت نزدیک میشود بدون دغدغه به استراحت می پردازیم . در زکینو ۲ خط الراس با مسیر پاکوب در سمت چپ و راست ما قرار میگیرد که براساس گفته مرد کوه نشین ، سمت راست ما رابه ییلاق سه نستان میرساند . ساعت ۲ عصر ییلاق نشینان مهمان نواز ترک در کنار سیاه چادرها به ما خوش آمد گفته با مهربانی خستگی سه روزه را از تنمان دور می کنند و بعد از یک یا دوساعت با جیب لندروری به طرف زنجان حرکت می کنیم .
حداکثر زمان اطراق ییلاق نشینان سه نستان ۱۵ مرداد است .
راحلی – اردیبهشت ۸۳
salam in neveshte kheili mnao bord be roozhaye door behrooz dayee man hast ke hamsihe to dele khonevadeh zendeh boodeh ama alan ke esmesh ro mibinam delam kheili havasho karde havaye sedaye ghashang va khandeh hash agar aksi az in roozha va kooh ha bahsh darid mishe ba man share konid?n mamnoon misham dokhatre khaharsh malahat
سلام
من به همراه تعدادی دوستان می خواهیم مسیر ماسوله به خلخال را برویم
آیا نیاز به راهنما داریم
لطفا مرا راهنمایی کنید
لطفا شماره تماس بدهید
۰۹۱۳۱۳۱۴۸۰۷