گزارش تلگرافی آن سه روز فراموش نشدنی و جای خالی خیلی ها !
حتا خط ترمز شدید لاستیک ماشین بهرام در ایستگاه کوهنوردی پپسی بعد از تاخیر ۴۰ دقیقه ایش با موهای افشان و چشمان خواب آلودش و حتی حمل یک نصفه وانت وسایل تدارکات توسط وی ، موجب نشد تا میلاد با کنایه تاخیرش را به رخ نکشد. و در این میان راننده مینی بوس جوان مان و پرسش چند و چون دستمزدش در همان اول صبح . دیدن همنوردان گروه البرز به عزم صعود تخت سلیمان . پیاده شدن از ماشین درست جلوی در پاسگاه ماسوله و “اولترا” شیک بودن خانمهای همنوردمان .
صحبتهای ۱۵ ثانیه ای سرپرست عزیزمان آرش در معرفی برنامه و عوامل آن. وابستگی شدید و خنده دار مسعود به دستگاه جی پی اس خود و انحراف از مسیر در همان اول راه و پشت سر گذاشتن چشمه اول ایلات زمین . خوردن صبحانه ای مفصل با چای زیاد و کتری بزرگ ۱۰ لیتری مان . توت وحشی خوشمزه در شیب چمنی “کوه بن” . عبور از کنار آنتن بزرگ آنجا با توضیحات علمی بهرام . زیگزاگ یا (هفت و هشت ) مثال زدنی حمید عزیز به عنوان جلودار . خنکای آب چشمه زیر کله قندی . دیواره های سنگی آسمان کوه . خوردن ناهاری چاق از ماکارونی و گوشت که چه عرض کنم سویای شبیه به آن که دست رنج جریان گاز خانه سهیلا و البته نادر بود و تمایل شدید علی آقا راحلی در خوردن آن ماکارونی . “برنی بره” ییلاقی مرتفع در کمرکش آسمان کوه که صفا و سادگی و گرمایش وابسته به زحمات زیاد آقا مصطفای چوپان با پدرش هست. شیب تند کوه “گرداب” و همت همگی در عبور از آن . غروب آفتاب و برپایی چادرها در چمنزار ییلاق “گرداب” و خسته گی من و خوابی عمیق و به ناگاه دادی شدید از توهم مار گزیدگی حامد عزیز و در ماندگی میلاد از درخواست کمک و چاقوی قصابی علی آقا برای بریدن عضو گزیده شده و سم زده و درخواست حامد از مرضیه برای گرفتن نبضش و پیروی او از این کار و پای برهنه حمید و هشدار بهرام برای نگزیدنش توسط ماری موهوم و شیرجه حمید آقا که تا آن موقع بیرون خوابیده بود، از ترس همان مار ندیده به داخل چادر و صدای عوعوی سگهای گله در آنجا و سپس خنده ریز همه گی حتی حامد عزیز و آنگاه دوباره خوابی عمیق تا صبح . مه صبحگاهی و چمنزار زیبای آنجا و سپس تابلوی نقاشی ییلاق دیزاب با اسبهای فراوان و پر جست و خیزشان . گروههای گردش گر متعدد در منطقه و عکسهای بی پایان مرضیه و جلوداری مثال زدنی اش . فرودی ۳۰۰ متری در گردنه ای چمن پوش و زیبا با چند آرامگاه . پیمودن راهی دراز از کنار رودخانه ای کوچک و رسیدن به دشت رویایی “تکاب” با آّبهای فراوان و جاری اش . سوار بر ابتدای یال “لاس پشته” و عبور از شیب ۶۰۰ متری اش و خوردن ناهاری خاطره انگیز در کنار سنگ چین قله اش و سخاوت آقا روزبه در پخش مواد غذایی خود و گرفتن چند عکس به یادگار و خواندن سرود قله و عبور از کنار “مل بهار” و رسیدن به “بند مین جانی” و گاوهای زیبای دشت آنجا و هوس خوردن گوشت آنها توسط علی آقا و حمید آقا و البته سایرین . عبور از دشت زیبای “بازار” و رسیدن به چشمه بزرگ “هفته خانی” و برپایی چادرها در چمنزار بعد از “گرداب” . ندیدن چشمه آنجا توسط مسعود و زحمت فراوان مهدی و بهرام و کوروش در آوردن آب برای همه و برآورد سرپرست و هیات اجرایی در چهار روزه بودن برنامه تا منجیل و تصمیم به فرود از یال سالانسر وآنگاه خوابی عمیق پس از پیمودن ۳۰ کیلومتر راه در روز دوم و خوردن صبحانه ای جانانه در ابتدای روز سوم و خرید وسایل باقیمانده توسط مسعود و بهرام و مصطفی و کم کردن هزینه شان از تدارکات صعود که محصول زحمات زیاد علی و مریم عزیز بود و آنگاه بالا رفتن از شیب تند “پشته کوه از جناح غربی و دست به سنگ شدنهای کوتاه و لذت بخش و سپس قرار گرفتن بر چکاد ۲۸۲۶ متری قله آن و خواندن دوباره سرود قله و پایین آمدن از یال “لشکرگاه” و نشستن در کنار چشمه ای و جوشاندن کنسروها و خوردن ۹۰ دقیقه ای ناهار توسط ما ۱۶ نفر و عبور از مناطق “لت برهنه” و “طالش طول” و نشستن در مجاورت کلبه درویش و بررسی نمودن کل برنامه توسط همه و فریاد راننده در تمام کردن صحبت ها و نشستن و سپردن تنی خسته به صندلی های مینی بوس اما خنده و شوخی و مرور خاطرات سه روز تا میدان توشیبای رشت !
“ایام به کام و روزگارتان پیروز“
مسعود سلیم پور – خرداد ۹۲