با آغاز فصل بهار و سرسبزی ارتفاعات و کوهساران ، جنب و جوش خاصی در میان یک قشر زحمتکش در اجتماع به وجود می آید . چوپانان ؛ انسانهای زحمتکشی که از بام تا شام درپی تامین هزینه های زندگی خود در تلاشند و کارشان ساعت و زمان نمی شناسد چرا که به راحتی میتوان آنان را از تاریکی اول صبح گرفته تا چرای نیمه شب در کار و کوشش دید . کوهنوردان بیشتر از هر ورزشکاری با آنان سر و کار دارند و لاجرم یک ارتباط تنگاتنگی بین آنان برقرار است . در طول فصول و بخصوص نیمه اول سال ، دو مقوله ورزش و زندگی در میان هر دو قشر در یک مکان در نوسان می باشد :
کوهنورد در محل زندگی چوپان ورزش می کند و چوپان در محل ورزش کوهنورد ، زندگی ! .
بدون تردید برای بسیاری از کوهنوردان پیش آمده است که برای در امان ماندن از هوای متغیر کوه ، به دامان این قشر زحمتکش پناه برده و یا برای ادامه مسیر خود از آنان راهنمایی بخواهد و چه بسیار اتفاق افتاده که از کلبه ها و خانه های فصلی آنان به جای چادر کوهنوردی استفاده شده و شبی را برای در امان ماندن از سرما در آن بگذرانند . باور کنیم که اگر همین کلبه ها و مهربانی های آنان نبود ، آمار تلفات و حوادث کوهنوردی درکشور ما و بخصوص استان گیلان از آن چیزی هست، بسیار بیشتر می شد ! ! .
بنابر این بهتر است در برنامه های کوهنوردی خود در برخورد با این انسانهای مهربان و کوشا ، نهایت عطوفت و حس همدوستی را بکار برده و از اشتباهات بعضن کوچک آنان که نمونه آن اشتباهات صدها مرتبه بزرگتر در شهر و جاهای دیگر توسط خود ما و دوستان مان اتفاق می افتد ، بگذریم تا توانسته باشیم در کنار یکدیگر با لطافت و شیرینی هر چه تمامتر به ورزش و زندگی ادامه داده و مواظب باشیم در این وادی خطرناک نیفتیم که : عیبهای کوچک دیگران را با ذره بین و عیبهای بزرگ خود را با دوربین بنگریم .
نوشته زیر و عنوان مقاله ، برگرفته از نشریه “کارمزد” هست که امیدوارم خواندن آن ، پرده ای از واقعیت زندگی چوپانان را برای ما کوهنوردان بگشاید .
با آرزوی سلامتی و شادکامی : مسعود سلیم پور
( فروردین ۱۳۹۰)
فلات ایران ، سرزمین نیمه خشکی است که فقط بخش کوچکی از آن برای کشاورزی مساعد است ، از همین روبه گواهی تاریخ ، دام پروری و زندگی شبانی یکی از عمده ترین شکلهای زندگی در ایران بوده است . تا قبل از غلبه کامل زندگی شهر نشینی ، یعنی تا همین چند ده سال پیش ، زندگی روستایی و درکنار آن دام داری و شبانی شکل غالب زندگی این سرزمین بوده اما به دلایل متعدد جاذبهء زندگی شهری و رشد صنعت و تکنولوژی ، همان طور که روستاها را از جمعیت خالی کرد، دام داری و زندگی عشایری را نیز به محاق فرو برد.
بااین همه وجود لبنیات و فرآورده های شیری و گوشت و فرآورده های پروتئینی بر سر سفره ی غذای ما ، یک پدیده عادی و معمولی است ، بی آنکه بصورت جدی کسی ازخود بپرسد ، این ها محصول تلاش چه کسانی هستند . حتی برخی از این محصولات با مارک چوپان در اختیار مشتری قرار می گیرند . بی آنکه نشانی از چوپان در ذهن ها نقش ببندد.
براساس برخی از آمارهای رسمی ، جمعیت عشایر ایران بیش از ۲۵۰ هزار خانوار است ، به عبارتی بافرض میانگین هر خانواده ۵ نفر، صحبت از یک جمعیت ۰۰۰/۲۵۰/۱ نفری درمیان است. آمارهای دیگر نیز موید همین رقم است ، براساس یکی از سرشماریها در کشور ما ۲۵ میلیون گوسفند و بز وجود دارد . واگر به ازای هر ۱۰۰ گوسفند یک چوپان برای مراقبت نیاز باشد، جمعیت چوپانان به همان رقم ۲۵۰ هزار نفر نزدیک میشود وجالب این جاست که تاکنون در هیچ یک از قوانین مربوط به حوزه کار و دستورالعملهای دولتی ، نامی از ایشان برده نشده است .
چوپان شاید تنها مزدبگیری است که زمان نمی شناسد . او برخلاف دیگر مزدبگیران که در ازای ساعت معینی کار ، حقوق دریافت می کند ، ۲۴ ساعته در خدمت دامدار است . به عبارتی تمام زندگی اش در کنار دام خلاصه می شود . خواب و خوراک و استراحت او تضمین شده نسیت . چوپان انسانی است یله در بیابان ، دور ازخانه و خانواده ، تنها و بی هم صحبت . روز و شب اش با دام وکوه وبیابان سپری می شود . گاه چنان با کوه و بیابان اخت می شود که او رابه هم صحبتی بر می گزیند . انگار دنیای دیگری در پس کوه ها و صخره های آشنایش وجود ندارد. او که ممکن است ماهها از خانواده اش دور بماند ، زندگی مشترک معنایی برایش ندارد . شاید اشتراک فقط در پولی است که او برای زن وبچه اش باقی میگذارد تا گرسنه نمانند. بچه های چوپان از پدر تصور مردی را دارند که نباید و نمی تواند در خانه باشد .
چوپان اما در دنیای رویاهایش ، آرزوهای بزرگی برای بچه هایش در سر دارد. او میخواهد محرومیت های خود را در فرزندانش جبران کند. چون خود سواد نداشته است ، ریشه محرومیت اش را در بی سوادی جست و جو می کند ، می خواهد بچه هایش با سواد شوند، درس بخوانند و ” کاره ای ” گردند . چوپان به تبع شکل و محیط زندگی اش ، همیشه در معرض آسیب های جدی است . او به واسطه نوع تغذیه اش ، وتماس دائم با دام و گله ، در معرض ابتلا به انواع بیماری های مشترک دام وانسان قرار دارد . او بیش از همه در معرض قهر طبیعت است . سیل ، بهمن ، تلف شدن در سرما و گرما ، بخشی از واقعیت زندگی چوپان است . او بی بهره ترین لایه
اجتماعی از امکانات اطلاع رسانی ، آموزشی وفرهنگی است . کار تمام وقت او و دوری اش از شهر و مدنیت ،
حصار بی خبری و فراموشی هولناکی در اطراف او به وجود می اورد. دغدغه هایش مربوط به دام و گله است وخانواده ای که در پشت سر منتظر اویند. او نه تنها از امکانات اطلاع رسانی خبری وآموزشی مدرن محروم است ، گاه حتا به چشم اعجاب به آن می نگرد . این امر باعث ایجاد فاصله ای ذهنی جدی بین او وهمتایانش حتا در روستا می شود.
“شب هنگام وقتی گله به خواب می رود و چشمان پر خواب چوپان به تماشای برهنگی آسمان می نشیند، متوجه تنهایی خویش می شود ، صدایی نمی شنود جز صدای غژ غژ دندان گوسفندی که دریک قدمی اش نشخوار می کند، و صدای پارس سگ گله ای که در کوه روبه رویش اطراق کرده است . سرش رابه زیر شولایش فرو می برد، بلکه خوابش ببرد . سنگی کتف اش را می آزارد، کمی جا به جا میشود و آرام میگیرد” .
منبع : نشریه ” کارمزد” .
خیلی عالیه لطفا بما هم سربزنید
تنش های احتمالی محصول عدم درک زبان یکدیگر و یافتن زبانی مشترک است . زبان خود شکل گرفته و بازخورد زندگی اجتماعی ما است . بواقع این وظیفه کوهنوردان است که با درنظر گرفتن شرایط فوق رفتارهای کوه نشینان را درک کرده و به آن احترام بگذارندکه متاسفانه خیلی اوقات شاهد برعکس آن بوده ایم . در اکثر مواقع این مهربانی چوپانان و کوه نشینان است که تضادها و اختلافات را می پوشاند
مسودجان بابت مطلب خوبت ممنون