Home / فرهنگی / قلم همنورد / خاطرات همنورد

خاطرات همنورد

خیلی زود دو سال گذشت، دو سال از بهمن کوه روبار.
دوستی من با مجتبی بر می گردد به کلاس کار آموزی کوهپیمایی که کانون به صورت مشترک بین گروه ها تشکیل داده بود و آقای صدری هم مدرسش بود. کلاس جالبی بود، با اینکه بچه ها همدیگر را نمی شناختند خیلی زود با هم صمیمی شده بودند و مجتبی هم با آن شوخی های همیشگیش نفر اول برای رفیق شدن توی جمع بود. بساط شوخی خنده پهن بود و جریان های زیادی داشتیم. ماجرای “سیگار” و جریان “ران دودی” که بین بچه های آن کلاس همیشه با لبخند یاد می شود. خلاصه بگویم که از آن دو روز کارآموزی، فقط خنده و شوخی و خوشی به یاد مانده. غیر از کلاس هم یک جورهایی هم محلی مجتبی بودم و کم و بیش می دیدمش و گاهی هم توی برنامه های کانون گپی می زدیم.

مجتبی قناعت شعار

جمعه هشت دی بود که از قله توریشوم بر می گشتیم. نمی دانم به چه شکل ولی یک باره دیدم محمود داوری از گروه جدا شد. مثل یه گلوله برفی از کوه پایین می رفت. کسی چیزی نمی گفت ولی معلوم بود یه خبر هایی هست. خلاصه یکی گفت :«کوه روبار بهمن اومده چند نفر زیر بهمن گیر کردن !!!» آخر مگه می شد کوه روبار ماسوله بهمن بیاید !!! با ترس و تعجب و ناراحتی زیاد به جاده ماسوله رسیدیم. مثل اینکه درست بود. شب شده بود و من گنگ از این اتفاق به خانه برگشتم !
تا پیدا شدن مجتبی یک هفته طول کشید و از این یک هفته، من چهار روز را دیدم که کوهنوردان چه زحمت هایی کشیدند! من دیدم که چه کسانی ۱۰۰ متر از جمع دور می شدند تا بتوانند گریه کنن! من دیدم که کسانی بعد چند سال دوری از کوه می آمدند که کمک کنند , حتی برای تدارکات بقیه افراد! من خیلی چیز های خوب در آن فاجعه ی بد دیدم که فراموش نمی کنم ولی شاید موضوع و تصویری که هرگز از یادم نرود، برخورد خانواده مجتبی بود. غروب که می شد همه در کوه روبار غم این را داشتند که امروز هم نشد و چه جوابی به خانواده ناراحت رفیقمان بدهیم !!!؟؟؟ یکی از روز ها من نفر اولی بودم که غروب از کوه روبار به ماسوله بر می گشت. وقتی چشمم به صورت منتظر برادر مجتبی افتاد بی اختیار اشکم جاری شد. بنده خدا آمد من را بقل کرد و از من تشکر کرد !!! تصویر بزرگمنشی آن خانواده هرگز از ذهم من پاک نمی شود… .
با آرزوی شادی برای خانواده قناعت شعار و به امید روز هایی بهتر در جامعه کوهنوردی گیلان.

آرمان محسن زاده
۱۳۹۳/۱۰/۶

منبع: وبسایت گروه کوهنوردی سپهر رشت

Check Also

” در قاب خاطرات “

درست در روزهای میانی مرداد سال ۷۹ بود که تصمیم داشتیم اولین بار پس از …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *