وقتی که حمید یگانه دوست مسئول کمیته فرهنگی گروه ، پیشنهاد یک برنامه مشترک با گروه کوهنوردی سپهر را در برنامه های بهار ۹۳ به میان هیات مسئولین آورد ، همه از آن استقبال نمودند و رای به انجام آن دادند . به گفته “فراز خان روشن” همین احساس در گروه سپهر نیز دیده شد . در نتیجه برای انجام بهتر برنامه و هماهنگی بیشتر بین عوامل اجرایی صعود ، یک جلسه قبل از اجرا در محل دفتر کانون به صورت مشترک با همنوردان گروه سپهر برگزار شد و کلیه مسایل برنامه با مشورت هم و در یکی دو مورد از جمله نحوه سرپرستی ، با رای گیری به توافق رسیدیم . به دلیل پر مخاطب بودن هر دو گروه در برنامه هایشان و لزوم انجام صعود تا به قله سردگاه از روستای هرزه ویل با توجه به درپیش بودن صعودهای مطرح و مرتفع در ماههای آینده ، انجام دقیق زمانبندی و جلوگیری از اتلاف وقت در هنگام برنامه از اهمیت بالایی برخوردار بود .
صبح اجرای صعود بیش از ۷۰ نفر از کوهنوردان دو گروه در ایستگاه پر خاطره کوهنوردان شهر، یعنی “پپسی” با خوشرویی از یکدیگر استقبال نمودند و این نوید یک برنامه مفرح و پر خاطره را می داد . اگر چه جای خیلی ها از هر دو گروه در این صعود خالی بود . طبق معمول سریال دنباله دار مینی بوسها در این برنامه نیز ادامه پیدا نمود و با تاخیر یکی دو مینی بوس ، با فاصله از یکدیگر به سمت شهر منجیل و روستای زیبای هرزه ویل به راه افتادیم . وقتی آخرین مینی بوس که سرپرست اصلی صعود نیز در آن بود ، به کنار “سرو هزار ساله” آنجا رسید ، بقیه نفرات سه مینی بوس دیگر بدلیل جلوگیری از شلوغی احتمالی همنوردان در آن موقع صبح در محل ، آنجا را ترک نموده و از روستا خارج شده بودند و همین
موضوع موجب قدری سردر گمی سرپرست در هماهنگی لازم با دیگران بخصوص سرپرست دیگر برنامه ، برای انجام صحبتهای ابتدای صعود و اجرای حرکات نرمشی شد . بالاخره با مقداری فاصله از یکدیگر پس از تقریبن بیست دقیقه تا نیم ساعت صعود در “زیر درختان زیتون” باغی زیبا برای معرفی عوامل اجرایی برنامه و معرفی آن ، توقف کردیم . مشخص بود با توجه به تعداد افراد شرکت کننده و مقدار مسافت کوه پیمایی ، روز پر مشغله ای در پیش داریم . فاصله ارتفاع مبدا تا مقصد صعود در این برنامه بالغ بر ۱۹۰۰ متر بود و این مسافت بالایی برای یک روز کوه پیمایی با این تعداد شرکت کننده محسوب می شود . شاید در نظر گرفتن این فاصله از طرف راهنما و جلودار برنامه موجب شده بود تا از همان ابتدای صعود ، بقولی موتور خود را بدجوری روشن نمایند و موجب تذکر چند باره سرپرست در آرام تر حرکت کردن شان بخصوص جلودار در طول برنامه شود . خوشبختانه در سالهای اخیر با رشد کوهنوردی در جنوب گیلان بخصوص منجیل ، تقریبن همه جمعه ها کل مسیر رودخانه هرزه ویل تا سرچشمه و گاهی تا چشمه “اوغر بلاغی” افراد زیادی به عنوان کوهنورد دیده می شوند که در آن روز نیز کوهنوردان زیادی را دیدیم . هر چند تعداد اندکی از آنها در کنار چشمه اخیر در حال کشیدن “قلیان” دیده شدند که متاسفانه ، کوهنوردی گیلان کم دچار حواشی رنگ و وارنگ بود که این پدیده عجیب و غریب و البته زشت “قلیان کشی” نیز به آن اضافه گردید . اگر چه بجز موارد بسیار معدود و ناچیز ، در بقیه موارد افراد غیر کوهنوردند که با وسایل نقلیه متفاوت از طریق جاده های مختلفی که در کوهها احداث شده است در کنار چشمه ها و یا ییلاقات کوهستانی مبادرت به این کار نادرست می نمایند و از آنجاییکه کوهنوردی شاید به عنوان اجتماعی ترین ورزش موجود همواره مخالفین “سینه چاکی” دارد ، این حرکت ناصحیح را گاهن به حساب کوهنوردان می گذارند !! .
در محل صبحانه صعود مشترک دو گروه در آن روز، پیدا کردن یک جای مناسب برای نشستن کار آسانی نبود . بساط پخش “پنیر پاستوریزه” و نان مهیا بود و این موضوع ، البته به همراه شیطنت بعضیها کلی موجب مزاح و خنده همه گردید . نا گفته نماند زحمت تدارکات غذایی کل صعود را کمیته تدارکات گروه سپهر بر عهده گرفته بود و به خوبی یا به قول همنورد مان خانم داشاد “الحق و الانصاف” از عهده این کار برآمد . پس از خوردن صبحانه و رفتن به طرف دیگر شیار رودخانه ، با آوازهای شاد و زیبای تعدادی از همنوردان از شیب تند منتهی به “چیک چیک بلاغی” بالا رفتیم و با استراحتی کوتاه در آنجا به اجرای یک برنامه فرهنگی که زحمت تهیه اش بر عهده کمیته های فرهنگی دو گروه بود ، “گوش جان” سپردیم . سپس پس از ۴۵ دقیقه که به چشمه “اوغر بلاغی” رسیدیم . از آب گوارای آن و البته شربت سازی تدارکات چی ها با سرپرستی آقا حامد ، جانی تازه گرفتیم به نحوی که زمان معمول رسیدن به منطقه “نودی عنبر” یعنی پایان جنگل را که ۷۵ دقیقه است ، یک ساعته طی نمودیم . تازه در میان راه برای دیدن و شنیدن یک برنامه فرهنگی جالب دیگر توقفی کوتاه کردیم . در “نودی عنبر” چند نفری بدلیل خستگی و چند نفری هم بدلیل تنبلی آنجا ماندند . البته تعداد کوله پشتی های افتاده در آنجا خیلی بیشتر از افراد ی بود که قصد نیامدن تا قله را داشتند (؟!) . در صفی منظم اما با فاصله از هم به خط الراس یا یال اصلی در آن ناحیه رسیدیم و بالاخره با فاصله ای بیش از حد متعارف در ۱۵ دقیقه ای مانده به قله استراحتی ۲۰ دقیقه ای و عجیب نمودیم تا همه برسند و رسیدند و با هم به قله رفتیم و سرود آن را خواندیم و عکس گرفتیم و یاد “سلمان یگانه ” عزیز را با پارچه نوشته ای مشترک و عکس انداختن دست جمعی با آن گرامی داشتیم .
سپس راه پایین و محل ناهار را در پیش گرفتیم و با زحمت فراوان تعدادی از همنوردان ناهاری بسیار لذیذ خوردیم و بطرف پایین حرکت کردیم . ابرهای پر سر و صدا و باران زا به طرف ما به سرعت در حال حرکت بودند . روی چمن زیبای “چیک چیک ” بولاغی با فاصله زمانی تقریبن دو ساعته از مبدا صعود ، زیر یک درخت بزرگ برای انجام جلسه پایانی نشستیم . عدم اجرای نرمش صبحگاهی ، پخش شدن کوله پشتی ها در نودی عنبر به هنگام صعود به قله ، دخالت برخی در کار سرپرستی ، گامهای بلند و تند جلودار برنامه ، اجرای خوب برنامه های فرهنگی ، زحمت فراوان و کیفیت بالای تدارکات غذایی ، قوی ظاهر شدن سرپرست در اغلب موارد و البته در سایه قرار گرفتن سرپرست دوم و یکی دو مسئله دیگر از مسایلی بود که تقریبن بدون تحلیل و بررسی بدلیل شروع بارش تند باران و رعد و برق ، در آن جلسه مطرح گردید . پس از پایان نشست هر چه به طرف پایین می آمدیم هوا بهتر شد تا جایی که توانستیم استراحت خوبی در محل صحبتهای ابتدای صبح “زیر همان درختان باغ زیتون” کرده و بازار حساب و کتاب هزینه های برنامه در آنجا توسط مسئولین مربوطه به راه افتاد . به هرزه ویل که رسیدیم هنوز هوا تاریک نبود و این نشان از اجرای زمانبندی درست برنامه در طول یک صعود دشوار می داد و نشان از هماهنگی خوب تمامی همنوردان و آمادگی نسبی شان می داد و مشخص بود که می توانند به استقبال صعودهای دشوارتر ماههای بعد بروند و صد البته نشانگر زحمات زیاد و توان بالای سرپرستی آقای وحید فعال و همچنین خانم سوسن شفیقی و سایر عوامل اجرایی این برنامه بود . صعودی که بی شک خاطرات شیرینش تا مدتها در ذهن و جان شرکت کنندگانش باقی می ماند و مهر تاییدی خواهد بود بر این اصل که می توان به صورت گروهی حتی به تعداد زیاد صعودهای مطرح و بزرگی انجام داد .
“روزگارتان شاد و بی محنت”
گروه کوهنوردی تیلار رشت