تماس بهرام سه روز قبل از صعود برای شناسایی مسیر ، همراهی حمید و سامان و در نتیجه صعود چهار نفره ما . وقوع اولین ماجرا : تفاوت مسیر شناسایی شده در آن روز با مسیر اجرای اصلی برنامه (؟!) . ماجرای دوم : حمله برق آسای یک گوسفند شاخدار بزرگ به حمید و زخمی شدن وی .
و حال باقی “ماجراهای” روز برنامه :
صحبت با آقایان نیروی انتظامی در ابتدای صبح و خوشبختانه ختم به خیر شدن آن . بی نظمی ابتدای حرکت در مینی بوسها . پنچر شدن یکی از ماشین ها در مسیر و جریمه شدن یکی دیگر توسط پلیس راه همچنین اشتباه آمدن یکی از مینی بوسها به کوچصفهان و ماجرای راضی نمودن او برای برگشتن خالی به رشت (؟!) . فاصله زمانی تقریبن نیم ساعته اولین و آخرین مینی بوس در مبدا صعود “لیلا کوه” و حرکت متناوب جمعیت تقریبن ۱۷۰ نفره ما در میان سایر کوهنوردان مسیر . پر نمودن کتری های بزرگ گروه از چشمه تقریبن “قطره چکان” مسیر برای خوردن چای صبحانه . اعلام مشخصات برنامه های عمومی و معرفی عوامل اجرایی توسط سهیلا خانم سرپرست به کمک یک بلند گوی فوق پیشرفته. از یاد بردن خرید قند وچای و تهیه آن در همان جا به گونه ای جالب . آوازهای گیلکی ناصر آقا و احمد آقا و تاثیر خوب آن در ایجاد یک نشاط همگانی در یک صبح دل انگیز میان باغ های چای آنجا . دود کردن توتون سیگار توسط معدودی از جوانان گروه در پشت کلبه مجاور محل صبحانه (؟!) . عبور از مناطق بسیار زیبا و البته پرشیب منتهی به دکل بالای قله “عطا کوه” . دیدن کوهنوردان زیادی در مسیر حرکت که بی شباهت به منطقه “دربند” تهران یا “پناهگاه” میشان همدان نبود . پیدا نمودن یک مکان تقریبن خوب برای خوردن ناهار و اجرای برنامه های فرهنگی . برگزاری نمایشگاهی از عکسهای برنامه های سال ۹۲ و کارتهای نوروزی از ابتدای تاسیس گروه تاکنون در گوشه ای از محل تجمع . یادی از “چارلی چاپلین” ، نگاهی “نوستالوژیک” و البته طنز گونه به داستانهای مندرج در کتابهای فارسی دبستان سالهای دور . روز جهانی هواشناسی و ارتباط آن با کوهنوردی ، پخش دفترچه های آوای کوهسار و بروشوری در خصوص آغاز سال و بهار طبیعت و همچنین چند بازی هیجان انگیز و اسب سواری تعدادی از همنوردان در آنجا در شمار برنامه های فرهنگی و سرگرمی آن روز بود . خواندن دست جمعی سرود قله به زیبایی هر چه تمام تر و گرفتن عکسی به یادگار با پرده گروه . فرمان بلند حرکت به طرف پایین توسط سرپرست بعد از خوردن هر چیز خوردنی که در کوله ها بود . آمدن منظم به محل صبحانه و اجرای جلسه پایانی . عبور همنوردان عزیز گروه زنده یاد “یگانه” از کنار محل تجمع جلسه . بی نظمی مجدد هنگام سوار شدن به مینی بوسها به دلایل گوناگون (!؟) .
به هر صورت اولین صعود گروه در سال ۹۳ را در حالی پشت سر گذاشتیم که ماجراهای ” اتفاق افتاده در آن اندکی بیشتر از سایر برنامه ها بود و نقاط ضعف و قوت برنامه در رقابتی تنگاتنگ با هم از ابتدا تا پایان آن به راحتی قابل مشاهده بود .
“باقی بقایتان”
مسعود سلیم پور