خانه / فرهنگی / قلم همنورد / ((تی غم و غصه بامو می غم رو))

((تی غم و غصه بامو می غم رو))

در گرامیداشت حمید پور اسماعیل ، آوازه خوان کوهستان

hamid

از شیب تند و نفسگیر دوراکیله که بالا رفتیم و نزدیکیهای اول یال “اشپرکوم” رسیدیم ، صدای رسا و بلندی از پایین در میان آن مه غلیظ ، همه صف را به ناگاه متوجه خود نمود . صدا سخت آشنا بود و متعلق به همنوردی سخت کوش که در شرایط مختلف سعی در شاد نمودن سایر کوهنوردان و همه داشت والبته با کوله باری از مشکلات ریز و درشت زندگی که محصول گذران عمر در این دنیای عجیب و غریب است .

توقف کردیم تا صاحب آن صدای آشنا را ببینیم . آن برنامه ، صعود مشترک گروههای کوهنوردی برای تجهیز پناهگاه شاه معلم (هفته خونی) در سال ۷۹ بود . اگر چه در صبح برنامه یکدفعه متوجه شدیم باید تا قله شاه معلم صعود کنیم .  تا آنجای برنامه حسابی از عدم استقبال سایر هم گروهیهای خود در مقایسه با سایر گروهها ، شرمنده و خجالت زده بودیم . اما با دیدن ” حمید عزیز” در آن ارتفاع ،  کلی روحیه گرفته و با خود گفتیم ” اینم آقا حمید گل ما ”  که علیرغم درگذشت یکی از نزدیکانش در آن روزها ، بازهم در برنامه شرکت نمود . به ما گفت : ” بچه ها شما برید ! من امروز توان آمدن تا آخر صعود رو ندارم ، همین کلبه پایین (دوراکیله) می شینم تا شما بیایید ”  و ما سه نفر رفتیم و در زمان برگشت به آنجا علیرغم اینکه ساعت از ۵/۳ بعد از ظهر هم گذشته بود ، حمید عزیز جزو معدود نفراتی بود که نهار نخورد و منتظر نشست . چهار تایی در یک فضای خاطره انگیز و بیاد ماندنی نهار را خورده و با بقیه کوهنوردان در حالی که او هر از چند گاهی صدای زیبایش را به آوازهایی از قبیل : “اوی دیل اوی دیل” ، ” کیلالی جان” و  “رعنا” می آراست و به همه جمع روحیه می داد ، به ماسوله رسیدم .   یاد و خاطراتش همواره جاودان .

                                                                                                                             (مسعود سلیم پور )

همچنین ببینید

” در قاب خاطرات “

درست در روزهای میانی مرداد سال ۷۹ بود که تصمیم داشتیم اولین بار پس از …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *