دیروز جمعه ۱۶ اسفند ، آخرین برنامه گروه در سال ۹۲ یا به روایتی بیست و ششمین برنامه “تیلار” در این سا ل بود. هنوز هوا تاریک بود که من و نسرین و بهروز به همراه دو کتری بزرگ گروه ، زیرانداز عمومی ، داس ، جایزه بازیها و غیره . . . زدیم از خونه بیرون . در سر قرار تعدادی از بچه ها اومده بودند و دیدن بعضی ها که مدتی بود در برنامه ها ندیده بودیمشان حسابی خوشحال مون کرد .
داستان تکراری رانندگان مینی بوس انگار تموم شدنی نیست . بلاخره با تماس چند باره با مسئولشان سر و کله یکی دوتاشون پیدا شد . سه مینی بوس بچه های عزیز کوچصفهان هم به آنجا رفته بودند . در نهایت ساعت شش و نیم به راه افتادیم . سرپرست مون سهیلا خانوم به خاطر حال نامناسب پدرشون از اومدن عذر خواست و بجاش خانم تهمینه شد سرپرست برنامه دیروز . تنها عضو هیات مسئولین حاضر در برنامه بودم و این فشار و دلهره زیادی از روز قبل بر من از نظر خوب اجرا شدن آن وارد کرده بود . به سختی معتقدم اجرای خوب و مناسب یک برنامه عمومی با مشخصات گروه ، به مراتب دشوارتر از انجام برنامه های چند روزه مرتفع است . در نتیجه نقش مسئولین کمیته ها در میان برنامه های عمومی در انجام وظایف مربوط به خود بسیار خطیر و حایز اهمیت است که با هیچ جایگزین یا نماینده ای در آن صعود پر نخواهد شد . همچنین دستاوردهایی که از اجرای خوب این برنامه ها نصیب گروه و ورزش کوهنوردی می شود نیز قابل مقایسه با سایر صعودها نیست . چرا که همه ما ابتدا و شروع کوهنوردی خود و نگاه جدی به این ورزش را مدیون همین صعودهای عمومی هستیم . در نتیجه وظیفه و رسالت تک تک اعضا بخصوص قدیمی تر ها و بیش از همه اعضای هیات مسئولین گروه در پیشبرد درست برنامه های عمومی بر کسی پوشیده نیست .با کمک موثر حمید عزیز که سر جاده اصلی در روستای گلسرک مینی بوسهای دیر آمده را به طرف داخل روستا هدایت می کرد ، کوهپیمایی خود را در یک صبح زیبای اواخر زمستان که نشانی از سرما نداشت شروع کردیم . همنوردان عزیز گروه “کاوه” نیز در همان مسیر بودند . هنوز صبحانه نخورده متوجه زدن دو “رکورد” در این صعود شدیم . اولی نیاوردن حتی یک نهال به عنوان روز درختکاری در این برنامه و دومی عدم نصب پارچه نوشته ای به همین مناسبت و آغاز سال در میان روستا طبق روال سالهای قبل . (؟!) که البته در پایان برنامه به پرچین یک باغ وصل شد.
بعد از خوردن صبحانه متوجه شدیم بر بازوی کوهیاران ما هیچ چیزی به عنوان مشخص بودن کوهیاری نیست . با خود گفتم ” تا سه نشه بازی نشه” اینم سومین “رکورد” که بازوبندهای کوهیاری هم در شهر جا موند . هنوز در گیر و دار سومین “رکورد” بودیم که چهارمیش اتفاق افتاد : ” رسیدن تنها یک شکلات به هر نفر” ! ! .
با خوندن چند آواز زیبا توسط همنوردان و بخصوص بهزاد عزیز ، حوالی ساعت ده ونیم صبح به کلبه تابستانی آقای فیض بخش در زیر قله نیزه کوه رسیدیم . با توجه به شیب مسیر ، زمان خوبی بود . بطری ها و کتری های گروه را از شیر آب آنجا پر کرده و بالا رفتیم . سر یال اصلی که چمنزار مسطح و زیبایی هست توقفی نمودیم ، تعدادی از همنوردان که خسته شده بودند و تعدادی هم برای همراهی شان به توصیه سرپرست آنجا ماندند و بساط آتش و چای و نهار را آماده کردند . بقیه هم به سمت قله جنگلی و زیبای “نیزه کوه” به راه افتادند. در گوشه ای از محوطه “بنری” که بیانگر تاریخچه روز جهانی زن بود نصب شد . همنوردان جوانی که آنجا بودن تا رسیدن بقیه از قله به اجرای بازیهای شادی پرداخته و در این میان افشین عزیز به همراه چند دستیار قوی به مانند میثم ، سپنتا و سامان در بر پا کردن آتش و آماده کردن چای نقش احمد آقا را بخوبی ایفاء نمود. آمدن بهرام شالچی در زمان ناهار و پیوستن وی به گروه به عنوان مسئول فنی علیرغم همه مشغله ای که داشت ، هم کلی موجب روحیه شد و هم از محقق شدن یک رکورد دیگر جلوگیری نمود .
پس از ۹۰ دقیقه با دیدن راهنمای ما سارا خانم ، متوجه رسیدن همنوردان از قله شدیم و سپس با خوردن دست جمعی ناهار در آن روز آفتابی زیبا در کنار هم فضای شادی بوجود آمد . از اتفاقات جالب ناهار و “رکورد” پنجم این صعود ، جا ماندن نهار تقریبن ده نفر از همنوردان در شهر بود که با مهربانی بقیه و خودشان این مسئله اصلن به چشم نیومد و همه هر چی داشتیم با هم خوردیم و کلی خندیدیم .
آقای نادر مسرور که از گرفتگی صدای میلاد به دلیل عارضه “گوااااتر” ، کلی شاد شده بود ، نقش ارزشمندی در اجرای نمایش “پانتومیم” قبل از شروع برنامه های فرهنگی داشت . حیات وحش و محیط زیست ، شعری از زنده یاد فروغ و همچنین یادی از روز جهانی “زن” از جمله برنامه های فرهنگی دیروز بود که به نسبت خوب برگزار شد . مسابقه ماست خوری و بستن بند کفش ها به یکدیگر و دویدن هم صفا و شادی خودش را به همراه داشت . اما در روزی که انگار قراربود همه چیز یا در شهر جا بماند یا کم باشد ، از نمایشگاه عکس کوهستان هم خبری نبود .
در حالی که آسمان آبی جایش را با ابر و مهی زیبا در حال معاوضه بود ، به توصیه سرپرست به طرف پایین حرکت کردیم و به شکل یک صف منظم ۱۲۰ نفره ، شیب های تند و قدری گل آلود را پایین آمده و در نزدیکیهای محل خوردن صبحانه برای اجرای جلسه پایانی توقف کردیم . قیافه های شاد و حرفها حکایت از رضایت تقریبن همه همنوردان از برنامه می داد . صحبتهای داخل جلسه هم همین را می گفت . اما به نظرم این احساس همنوردان از صعود دیروز ، قدری عجیب می نمود . در روزی که اجرای خوب برنامه به کاکل جوانان ارزشمند گروه می چرخید و روزی شاد و خاطره انگیز برای همه بوجود آورده بودند و در روزی که به نظرم به عنوان عضوی از “هیات مسئولین” کم کاری های بزرگ و مثال زدنی داشتم ، صعود اسفند ۹۲ نیزه کوه ، بی شک برنامه “رکوردها” محسوب می گردد .
“باقی بقایتان “
مسعود سلیم پور