خانه / فنی / نامه ای به کوکوشکا !

نامه ای به کوکوشکا !

سلام آقای کوکوشکا…

امیدوارم حال شما خوب باشد و بعد از آنهمه صعود دشوار فرصت کافی برای استراحت کردن داشته باشید. اصلاً بگذارید شما را جرزی خطاب کنم! اگرچه درست نمیدانم تلفظ درستی است یا خیر ولی خب میدانید اینجا در ایران اصولاً هر چیزی که روی زبان ها می افتد، پذیرفته می شود! حتی خیلی ها ممکن است یک شبه به کاری یا چیزی علاقه مند شوند و یا حتی در آن حرفه ای و صاحب نظر! بگذریم… البته ما اینجا عادات و اخلاق خوب هم داریم.. اگر فرصت شد یک سر تشریف بیاورید ایران در خدمتتان هستیم.. بله عرض می کردم.. اگر  از احوالات ما بخواهید ملالی نیست جز نزدیکی شما! جسارت نشود البته منظورم چیز دیگریست… راستش را بخواهید می خواستم راجع به خود شما با شما صحبت کنم! صعودهایتان و آن کتاب کذایی که نوشتید و داشتید ما را بیچاره می کردید! جرزی جان، شما شاید در گذشته هم در ایران شناخته شده بودید ولی بعد از اینکه کتاب شما به فارسی ترجمه شد و البته خیلی هم خوب ترجمه شد نمی دانید چه اوضاعی پیش آمد! من خودم که سریع تحت تاثیر قرار گرفتم و اسم ایمیلم را گذاشتم ورتیکال وورد! تا مدتها هم کتاب شما را می خواندم و در سر آرزوهای خام می پروراندم… صعودهای آنچنانی و… اصلاً عشق بیواک داشتم! حتی در زمستان ها که به کوه میرفتیم، من عین این آدمهای بلانسبت شما ….. جانپناه و چادر را رها می کردم و میرفتم بیرون تا صبح سگ لرز می زدم و به صعود ها و بیواکهای شما فکر می کردم.. فردا صبح هم که اصلاً نای راه رفتن نداشتم به روی خودم نمی آوردم و با هر جان کندنی که بود خودم را می کشاندم روی قله که کم نیاورم.. گلاب به رویتان چند بار هم که در ارتفاع این کار را کردم فردایش حالم خیلی بد شد و خدا رحم کرد که اتفاق ناگواری نیفتاد.. چند وقتی هم به عشق آخرین صعود شما که در آن دیواره ی مخوف خدابیامرز شدید، از طناب های کهنه استفاده می کردم و حتی حسرت می خوردم که چرا برند طنابتان را نمی دانستم تا بروم عین آن را از زیر سنگ هم که شده تهیه کنم.. خب کوکوشکا که کم نمی آورد.. کوکوشکا تا آخرش می رود حتی اگر آخر کار سقوط و ادم ریوی و مرگ باشد! مگر نه؟!؟!

تازه این قسمت خوب ماجراست! بعضی ها پا را از این فراتر گذاشته و کارهای محیرالعقول و ژانگولرهای بزرگتر درمی آوردند.. کسی هم جرات نداشت به ما خرده بگیرد چون سه سوت یک نسخه از کتابتان را که در قطع جیبی چاپ کرده بودیم از کوله مان بیرون می آوردیم و با نگاهی عاقل اندر سفیه به طرف می دادیم و می گفتیم : “اول برو اینو بخون بعد بیا با ما صحبت کن داداش.. اصلاً همین شماها کوهنوردی رو خراب کردید.. جسارت ندارید دیگه.. همش کار تکراری می کنید.. برو ببین کوکوشکا کی بوده و چکار کرده و ما چکار می کنیم.. طرف ۳۰ سال پیش کار جدید کرده ما همش میریم توچال و دماوند و آرارات. ببین دودکش رنگ میزده خرج برنامش رو در می آورده. ببین… ” و خلاصه آنقدر از این سخنان درشت نثارش می کردیم که آن بیچاره یا سریعاً به مسلک شما ایمان می آورد و یا از کرده خود پشیمان شده و توبه نصوح می کرد و قسم های مغلظه می خورد که دیگر به آستان شما بی حرمتی نکند!

 ما  در ایران به این رفتار ها میگوئیم جو گیری که البته می تواند خطرناک هم باشد.. چیزی در مایه های همان گاز منو اکسید کربن است که اگر بگیرد دیگر ول نمی کند! البته می شود برای این پدیده نام علمی خاص خودش را انتخاب کرد مثلاً می شود گفت کوکوشکا زدگی یا خود کوکوشکا بینی یا کوکوشکائیسم یا … شما آنقدر محبوب شدید که برخی حتی می خواستند اسم شناسنامه شان را به جرزی تغییر دهند که البته ثبت احوال مخالفت کرد..

همین الآن هم اینجا اوضاع بهتر از این نیست. مسلک شما چنان دارد به کوهنوردی ایران رسوخ می کند و مقالات و تحقیقاتی تحت تاثیر صعود ها و کتاب شما ارائه می شود که مطمئنم شما فکرش را هم نمی کنید.. برخی حتی به عشق شما رفته اند و کار در ارتفاع می کنند تا پولش را خرج برنامه کنند. یا مثلاً بعضی جاها به عشق شما با طناب هایی صعود می کنند که می شود رشته های هسته اش را هر روز شمارش کرد! به جان عزیز شما الآن که فکر می کنم با خودم می گویم کاش این کتاب را هیچوقت نمی نوشتید! در گذشته خود من شدیداً جوگیر شما بودم و همیشه می خواستم ادای شما را در بیاورم.. به بچه ها گفته بودم مرا کوکوشکا صدا کنند و در خانه به من بگویند جرزی.. قبل هر برنامه چند صفحه از کتاب شما را می خواندم و شارژ می شدم و کارهایی می کردم که الآن تصورش هم برایم دشوار است.. البته همیشه آن قسمتهای اول کتاب که شما در آلاسکا ارتفاع زده شده بودید و فکر می کردید که اینکاره نیستید را سریع رد می کردم و به نظرم اشتباه مترجم می آمد! مدتی هم به عشق شما ریش گذاشته بودم و موهایم را شانه نمیزدم! تا جایی که کم مانده بود بود مادرم شیرش را حلالم نکند.. در کوه هم لباس های دست دوم می پوشیدم و وقتی کسی مرا صدا میزد کوکوشکا، حظ وافری می بردم که مپرس.. یا مثلا مدت مدیدی ان عکس شما در رخ جنوبی کی۲ را به دیوار اتاقم اتچ کرده بودم همان کمپ معروف شما در محلی موسوم به آشیانه ی عقاب با مرحوم پتروفسکی را می گویم.. و همیشه آرزو داشتم یک شب در جایی شبیه به آن شبمانی کنم..  و خیلی چیزهای دیگر که اگر همه را بگویم سرتان درد می آید..  

ولی یک روز از بالای یک دیواره ای که الآن در خاطر ندارم سنگ نه چندان کوچکی به ملاجم خورد و انگار از خواب بیدار شدم.. البته خدا را شکر چون کلاه کاسکت داشتم جراحت جدی نبود! ولی شروع فکر کردن کردم.. توانایی های خودم و شما را مقایسه کردم و دیدم که من ضعف ها و قوت هایی دارم.. اصلاً شاید روزی بتوانم مثل شما بشوم ولی نه یک شبه.. بعد رفتم یک خط پر سرعت و یک فیلتر شکن گرفتم و کمی در اینترنت گشت و گذار کردم و دیدم عجبا… حیرتا… قبلاً چقدر در اشتباه بود ه ام! هر کاری راهی دارد.. حتی جرزی شدن هم راهی و روشی دارد.. بیواک کردن و ریش گذاشتن و حرف های قلنبه زدن هم دردی دوا نمی کند..

 بعد به این فکر افتادم که همه ی کسانی که جو گیر شما هستند را همینجوری از خواب بیدار کنم ولی خب بیشتر که اندیشیدم دیدم خیلی خطرناک است که همه را مورد اصابت سنگ قرار دهم خصوصاً که یادم نیست از بالای کدام دیواره سنگ به سرم خورد.. بعد خواستم که همه ی کتاب های شما را جمع آوری کنم ولی خب آنها که خوانده اند و جوگیر شده اند را چه کنم؟!  خلاصه تصمیم گرفتم به شما نامه ای بنویسم و از شما طلب یاری کنم.. سرتان را درد نمی آورم جرزی جان.. عمق فاجعه از این چیز ها که عرض کردم هم بیشتر است. شما باید کاری بکنید.. کاش شما زنده بودید و یک سفر می آمدید اینجا و برای ما توضیح می دادید که صعود هایتان را در چه شرایطی و با چه تمرینهایی انجام داده اید؟! چه شد که بعد از آن ارتفاع زدگی کذایی و نامیدی در کوهنوردی یکباره از این رو به آن رو شدید؟! اصلاً می آمدید می گفتید که شما یک سوپر من بوده اید و ما را از این درد جانکاه میرهاندید… حتی می توانستیم آقای مسنر و چند نفر دیگر را هم دعوت کنیم چون ایشان هم اینجا پیروانی دارند که عنقریب کار دست خودشان می دهند ولی البته درجه جوگیری هواداران شما به پای ایشان نمی رسد..

در آخر باز هم از شما تمنا دارم که برای این درد که گریبان جامعه ی کوهنوردی ما را گرفته فکری بکنید و راهکاری ارائه دهید چون اگر همینطور پیش برود، کوهنوردان این دیار به عشق دیدن شما یکی یکی از بین ما پر خواهند کشید…

ارادتمند- امین معین 

(منبع : وبلاگ (GARINMOUNT)

zp8497586rq

همچنین ببینید

گزارش برنامه صعود به ناحیه گرگ آب سرا( ۱۳ تیر ۹۹)

گزارش صعود به ناحیه گرگ آب سرا در تاریخ۱۳ تیر ماه ۹۹ همه در جریان …

۲ دیدگاه

  1. صرف نظر از کلیت مساله که نقد به نگرش های غلط در خصوص شیوه کوهنوردی برخی بوده، متاسفانه در این نوشته و نوشته های زیادی از این دست در فضای کوهنوردی منتشر می شود از شیوه درست نقد پیروی نمی کنند و نگاهی تمسخر گونه و نه راه گشا به مسایل نگاه می کنند و بیش از پیش مرز ها و فاصله ها را دامن می زنند. مرز اینکه من معقول و دیگران نا معقول به مقوله کوه می اندیشند. بهتر نیست به جای پر رنگ کردن اشتباهات دیگران، دیدگاه های مثبت و مفید را ترویج دهیم؟

  2. با سلام.جالب بود.ممنون.