مرگ در فرهنگ کوهنوردی ایران به یک واژه عادی تبدیل شده است. به قول مادرم، شما کوهنوردان آنقدر مرگ دیدید و شنیدهاید که هم زود باور میکنید و هم زود فراموش! اما آیا مرگ باید یگانه همراه همیشگی و وفادار این ورزش باشد؟
درست است که ذاتا خطر در این ورزش نهفته است، به ویژه در بُعد هیمالیانوردی، اما نقش کوهنوردان در میزان حضور مرگ در برنامههای هیمالیانوردی چقدر است؟ مَثل معروفی در کوهنوردی اروپا وجود دارد که میگوید: آنجا که آلپ تمام میشود، هیمالیا آغاز میگردد، چرا که در رشته کوه آلپ که سراسر آن، درگیری با یخ و سنگ و شکاف است، تمریناتی در خور انجام میشود؛ کاستیها و ضعفها رفع میشود و سپس پا در هیمالیا گذاشته میشود.
شخصا با دو نفر از نفرات حاضر در برنامه برودپیک آشنایی نزدیک دارم: پویا کیوان و آیدین بزرگی. همانطور که از سوابق این دو مشهود است، با وجود اینکه منطقهای مشابه آلپ برای تمرین و کسب تجربه در اختیار نداشتند، اما سختترین و مفیدترین تمرینها را در ایران انجام داده بودند. از صعود زمستانی یخچال سبلان گرفته تا پیمایش زمستانی خط الراس در منطقه تخت سلیمان و صعود مسیرهای دشوار دیواره علم کوه همچون مسیر آرش، کریستال فال و کلاهک اصلی مسیر ۵۲ و همچنین صعودهای زمستانی بر روی قله دماوند از مسیر یال سرداغ. به جرات میتوانم بگویم که این تیم جوان از حیث تجربه و توانایی چیزی کم نداشتند؛ تصور نمیکنم تا مدتها جامعه کوهنوردی ما افرادی فنی و قوی چون پویا و آیدین را به خود ببیند. این سه جوان با تمام وجود خود، در این برنامه حضور داشتند و جان خود را در راه به پایان رساندن برنامه نیمه کاره گشایش مسیر جدید، روی قله برودپیک گذاشتند، اما این برنامه روی دیگری هم دارد.
ترکیب یک تیم فقط با افراد قوی و مهاجم بسته نمیشود. صحبت از امداد در هیمالیا نمیکنم که اهالی فن بگویند امری غیرممکن است. روی صحبت من با مجریان و سرپرستان این برنامه است. سرپرست اول این برنامه از ایران تیم را به وسیله تلفن هدایت و راهنمایی میکرد! که در نوع خود جای بحث دارد و سرپرست فنی تیم نهایتا تا کمپ سه از مسیر نرمال صعود کرد و دچار مشکل ارتفاع و تنفسی شد و نفر دیگر حاضر در تیم نیز به همراه سرپرست در کمپ سه زمینگیر شد و به کمپهای پایین بازگشت.
رسم اشتباهی که در ایران سالهاست مرسوم است عدم بررسی و نقد شفاف حوادث کوهنوردی است. بررسیهای پشت پرده و مصلحتاندیشی برای حفظ سازمان اعم از فدراسیون، باشگاهها، همیشه سایه بر حقیقت انداخته و هرگز کارشناسان و صاحبنظران جرات نداشته و نکردهاند علت واقعی حادثه و مرگ کوهنوردان را بدون سانسور و شفاف به گوش جامعه کوهنوردی برسانند، بلکه مرگهای مشابه کمتر پیش آید.
فیلمهای زیر قله ۸۰۰۰ متر که نفر، نه با پا بلکه روی چهار دست و پا صعود میکند، اما در گزارش برنامه هرگز آن را به نقد نمیگذارند. گویا هرگز حقیقت هیمالیانوردی ما و تجارب ناب نباید به افراد کمتجربه منتقل شود. همه این حقایق و فیلمها و تجارب در سینه نگه داشته میشود.
اگر کوهنورد فوت کرد و اسطوره شد، به حرمت «مرده» و اگر زنده ماند، برای حفظ آبرو هرگز منعکس نمیشود. این است که ما همچنان گذران میکنیم شب را و روز را!
خلاصه کلام کار بزرگ و نو نیاز به برنامهریزی، حمایت و پشتیبانی دارد. گشایش مسیر نو در هیمالیا برای ایرانیان کاری بزرگ و برای اولین بار بود.
در برنامه برودپیک موفقیت را (اگر بشود صعود به بهای از دست رفتن جان سه انسان را موفقیت دانست) مدیون ایثار و ازجانگذشتگی سه جوانی هستیم که برنامهریزی قوی و مناسبی برای اجرای آن انجام نشد و در نتیجه نخبههای جوان کوهنوردی ایران را به کام مرگ کشاند. در مرگ این سه نفر همه ما مسوولیم. تک تک افرادی که تنشان لرزید وقتی فهمیدند تیم پنج نفره بدون تیم پشتیبان راهی برنامهای به این عظمت شدند و دم برنیاوردند مسوولند.
مسوولان و برنامهریزان برنامه که میدانستند تیم نقاط جی پی اس بازگشت از مسیر نرمال را ندارد و «به امید خدا» و با تکیه بر بنیه جوانی، تیم را راهی کردند، مسوولند. مسوولان رده بالای ورزش کشور اعم از فدراسیون و وزارت ورزش که کمترین بودجه و بها را به این ورزش اختصاص ندادند و اگر هم بودجهای باشد، در جیب کوهنوردی مستقل و باشگاهها نمیرود، مسوولند. هیچکس حق ندارد سهم تقصیر خود را نادیده بگیرد. بله، تقصیر! در مرگ این کوهنوردان قصوری انجام شده و بهتر است کم کاریها و ندانم کاریها را پشت قهرمانسازی و اسطورهپردازی، پنهان نکنیم. بیاییم این بار به راستی درسی بگیریم برای قهرمانان آینده، چرا که قهرمان زنده را عشق است .
پرستو ابریشمی
(منبع : سایت کوه نیوز به نقل از روزنامه جهان قتصاد)
zp8497586rq