“ملامت گو چه در یابد میان عاشق و معشوق مبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی” *
زمانی که ۹ مینی بوس حامل ۱۸۴ کوهنورد ، به سختی شیب تند جاده کوهستانی ترین شهرستان استان یعنی رودبار را به سمت روستای “فیلده” می ر فتند ، با خود گفتیم حقیقتن ورزش کوهنوردی در دیار ما دارای چه پتانسیل و توانایی جالب و بالایی است .
واقعن اگر نبود بی مهری و جفایی که امروزه توسط جریانی که معلوم نیست سرچشمه آبشخورشان از کجاست و متوجه این ورزش اجتماعی فرهنگی است و این و آنجا کوهنوردان را از ورزش گاهایشان یعنی کوهستان به زور بی منطقی بیرون می کنند و آنان را از ورزش کردن در آن روز منصرف می سازند و یا متولیان کوهنوردی استانمان در کنار سایر دغدغه های مهم شان (!؟) قدری دغدغه این ورزش را هم داشتند ، حال و روز کوهنوردی استانمان آنی بود که هست ؟!
حال در این اوضاع و احوال و با توجه به این شرایط ، نهادی که (کانون کوهنوردان) هنوز اولین مجمع عمومی خود را برگزار نکرده وتازه با حفظ کاستی هایی که (از منظر ما) در بسط و گسترش خود در سه ساله اخیر داشته است ، با یک فراخوان ساده و اندکی برنامه ریزی برای اجرای یک صعود در میانه پاییز ،تعداد قابل توجه ای از کوهنوردان را برای صعود در “رودبار” در تاریکی صبح به کوه و کوهنوردی می کشاند ، بی شک این موضوع حکایت از زنده بودن و پویایی این ورزش در گیلان دارد و اگر شرایط بهتری برای اجرای صعود فراهم می شد ، مطمئنن شاهد سیمای دیگری از صعودهایی به مانند “تجر” غیر از آن چیزی که دیدیم ، می شدیم .
به هر صورت گروه ما هم با ۳۶ شرکت کننده در این صعود خوب و به یادماندنی حضور داشت . دیر رسیدن کوتاه مدت آقا مصطفی فرزانه کاری به عنوان سرپرست برنامه در ابتدای حرکت گروه در فیلده ، قدری موجب سر درگمی سایر عوامل اجرایی در صعود گردید اما زود با هماهنگی با ایشان ،جمعیت کوهنوردان به سمت تپه های مشرف به غرب روستا بالا رفتند .
پس از ۲۰ دقیقه حرکت ، آقا مصطفی صحبتهایی در مورد برنامه و عوامل اجرایی صعود بیان کرد که قسمتهای زیادی از آن را به مانند صعودهای قبل ،خیلی ها نشنیدند و فقدان یک بلند گو در این گونه مواقع کاملن احساس می شد .
با صحبتهای سرپرست ،پس از ۱۰ دقیقه در ابتدای یال قله تجر در نزدیکی یک چشمه پر آب برای خوردن صبحانه توقف کردیم . گله مندی سرپرست از نمایندگان گروهها در نیاوردن گاز برای تهیه چای به حق بود چرا که تنها ۲ گروه از ۱۰ گروه حاضر در برنامه این کار را کرده و در نتیجه با کمبود چوب در آنجا و تهیه آن در آن وقت کم ، از خیر خوردن چای در آن صبح زیبای پاییزی گذشتیم .
دیدن همنوردان سایر گروهها و ذکر خاطرات گذشته ، فضای جالبی در بین شرکت کنندگان برنامه ایجاد کرده بود . پس از ۴۵ دقیقه حرکت کردیم و از شیب روی یال بالا رفتیم . هر از چند گاهی ، یکی آوازی به زیبایی سر می داد و بقیه با او همراهی می کردند. شکل و ظاهر پاییزی درختان مازو در مسیر ، زیبایی خاصی به منطقه داده بود .
بعد از ماندن تعداد از از همنوردان در میانه راه و کنار یک کلبه چوپانی ، بقیه افراد در یک صف به زیبایی شیب تند زیر قله تجر را بالا رفتند و در یک هوای خوب در میانه های روز به ارتفاع ۱۷۸۰ متری آنجا یعنی قله “تجر” رسیدند . مناطق اطراف و مرتفعتر از قبیل لشکر گاه ، پشته کوه و الیکان با برف پاییزه چند روز قبل ، سپید پوش شده بود و این به زیبایی منطقه می افزود. با توجه به شفافیت هوا از هر طرف تا دور دست ها کوهها مشخص بودند . از سماموس گرفته تا ناتش کوه تا در آنسوی دره سفیدرود ،گاوکل ، آسمان سرا، سردگاه ، انبارجکول و حتی انگورچاله در کلیشم و زردگل در استان قزوین . اما با وجود افراد مطلع در میان صعود ودر بین کوهنوردان ، دریغ از یک شناسایی ساده در این خصوص و یک برنامه ریزی ساده در مورد آن .
دور هم جمع شدیم و سرود قله خواندیم و با تصمیم خوب سرپرست هر کدام سنگی برداشته و به یادبود آن صعود ، سنگ چین زیبای بر فراز قله ایجاد نمودیم . متاسفانه این دفعه نیز به مانند برخی از دفعات قبل پرده کانون کوهنوردان در رشت ماند و به کوه نیامد و افراد متفرق و بی نظم به گرفتن عکس دسته جمعی مشغول بودند.
زمانی که تصمیم به بازگشت از قله گرفتیم ،شیب تند ۷۵ دقیقه ای پایانی ،در هنگام برگشت ،فاصله جوانان و آماده ترها را با بقیه زیاد نمود. البته در این میان قدری ساده انگاشتن فاصله صف از طرف سرپرست و همچنین نبود بازوان کمکی مشخص برای وی به عنوان مثال کوهیاران ،تاثیرگذار بود . چرا که فاصله زمانی اولین نفرات در محل توقف تعدادی از همنوردان با آخرین نفرات بیش از ۱۰ دقیقه بود و این قدری از نظم تیمی یک گروه ،هر چند بزرگ خارج است . مضاف براین خود سرپرست نیز در شمار نفرات پایانی بود و با توجه به عدم قطعیت خوردن ناهار در آنجا یا محل صبحانه ، قدری موجب دلخوری و سردرگمی نفرات جلویی شد . تصمیم گرفته شد در محل صبخانه بدلیل تنها مکان وجود آب کافی ، ناهار بخوریم و وقتی به آنجا رسیدیم ساعت از ۱۳/۳۰ گذشته بود و این قدری شکمو ها ی تیم را عصبانی کرد. البته آقا مصطفی برای سهولت کار نفراتی را از قبل برای پیدا نمودن چشمه ای در فاصله زمانی نزدیک تر روانه کرده بود اما از آب خوب و مکفی خبری نبود . بعد از خوردن ناهار و چای در محل صبحانه ،منتظر اجرای برنامه فرهنگی و سپس اجرای جلسه پایانی بودیم که به ناگاه باز با توصیه سرپرست برنامه ، قید هرچه “جلسه و ملسه” و برنامه فرهنگی و غیره را زدیم و به طرف روستا حرکت کردیم . ظاهرن اندک نسیم سردی که از جنوب می وزید در تصمیم سرپرستی بی تاثیر نبود ! .
نزدیکی های روستا شاهد هنز نمایی چند موتور سوار بودیم که اغلب برای تمرین به آنجا می آیند . چشمان متعجب آنان و برخی از روستاییان ، حکایت از حرکت بزرگ و گسترده ما کوهنوردان در آن روز می داد که چطور این همه کوهنورد در این موقع از سال با هم و در قالب یک گروه ،تصمیم به کوهنوردی گرفتند . سریع سوار مینی بوسها شده و به طرف رشت حرکت کردیم .
به نظر می رسد اگر کانون بتواند در جلسات پیش از اجرای یک برنامه بزرگ به مانند “تجر” ،هماهنگی و تلاش بیشتری نماید ،مطمئنن دستاوردهای بیشتری نصیب خود و مجموعه کوهنوردی دیارمان خواهد نمود . البته ما امیدواریم با برگزاری اولین مجمع کانون کوهنوردان گیلان در بهمن ماه آینده ، این نهاد به صورت مدون تربا اهداف مشخص ، وارد عرصه کوهنوردی شده تا بتواند با تلاش و کوشش بیشتر و بهره گیری از توانایی گروهها و کوهنوردان بیشتر ، در حد توان خود گره از مشکلات ریز و درشت کوهنوردی در استان کوهنورد خیز و کوهستانی گیلان بگشاید .
“روزگارتان شاد و بی محنت”
گروه کوهنوردی تیلار رشت
* حافظ