سیا ابرانای باد و بورانای
ستاره دنه ای آسمان
استاد فریدون پوررضا خواننده پر آوازه و محقق بزرگ ترانه های فولکلور گیلان حدودن سه ساعتی می شود که از ما جدا شده و به طبیعت پیوست .
چند سالی بود هرگاه که به ملاقاتش می رفتم با روی خوش و لبخند قشنگی در را باز می کرد بعدش شروع می کرد به بازگو نمودن خاطراتش و از جوانی و تلاشی که برای جمع آوری ترانه های فولکلور کرده بود می گفت : ” همواره برای مردم و برای زحمتکشان کار و کشاورزی و برای همدردی با غم ها و شادی های مردم گیلان که به جان دوست می دارمشان ، می خوانم ” و می خواند .
به قول زنده یاد احمد شاملو: ” آنچه پوررضا برای ما خواند روایت فاجعه ی تلخ حیات ملتی بود که تار و پود غم و شادی اش از جنس واحدی است ” .
آخرین باری که تلفنی با هاش صحبت کردم ، احساس کردم دیگر صدایش آن شوق و ذوق قبلی که صدایش را آهنگین می کرد ندارد و
انگاری داشت خداحافظی میکرد و خطابش همیشه ” زای جان” بود و ” دختر” و می گفت “زای جان” به هر مرحله ای در زندگی رسید ی هیچگاه مردم را از یاد نبر” .
به حق که مردمی بود و مردمی ماند و
یاد و خاطره اش جاودانه باد .
تهمینه شمشادی – ساعت ۶ عصر چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۱ – رشت
در مورد استاد فقید آواز گیلان فریدون پوررضا هرچه نوشته و گفته شود بازهم جای بیان مطالب جدید وجود دارد . در همین زمنیه مطلع شدم دو نفر از فرهیختگان لشت نشائی ( دکتر محمد علی فائق و پژوهشگر گیلانی هوشنگ عباسی ) سرگرم تهیه ویژه نامه ای در مورد زندگی استاد زنده یاد پوررضا میباشند و حتی از آخرین عکس هائی که در زمستان سال ۱۳۹۰ از استاد گرفته شده و …. در آن استفاده میگردد . علاوه بر آن چاپ دوم کتاب زندگینامه استاد پوررضا در دست تهیه و چاپ است . ( کتاب آوازی به زلالی باران ) و در همین جا از همه دوستان استدعا میشود که اگر عکس و یا دست نوشته و یا مطلبی از استاد پوررضا در اختیار دارند ارسال کنند که بتوانیم برای همه علاقمندان استاد فقید قابل دسترس گردانیم . یاد استاد گرامی باد .
فریدون پوررضا از جان و دل نشان داد که عاشق مردم گیلان است و چه کشاورز و چه بجارکار و چه توی چای باغان و تو بازار ماهی فروشان و تو بازارهای روز محلی همه جا با او همراه بودم و از اینکه شاهد برخورد عاشقانه مردم با استاد و مراد خویش بودند هم متعجب و هم حیرت زده بودم .
بارها استاد در جاده حسن رود مرا دستور میداد که بایستم و استاد پیاده میشد به خانه روستائی ها سر میزد و احوالشان را می پرسید و به بعضی کمک مالی در حد توانش میکرد .
از استاد می پرسیدم شما چطور همه را می شناسید ؟ میگفت همینکه مردم مرا از خودشان میدانند برایم کافی است و من هرچه میخوانم به عشق مردم گیلان است .
گاهی اوقات در روستاها به مغازه ها میرفت و مردم از اینکه استاد فریدون پوررضا را میدیدند از خوشحالی پر در می آوردند .
دو سال قبل استاد پوررضا مهمانی از آلمان و ژاپن داشت و بمن دستور داد برای شام به کته کبابی احمد در پیرسرای رشت برویم . در آن رستوران کوچک آن مهمانها از اینکه میدیدند مردم اینقدر به استاد پوررضا توجه داشتند
حیران و سرگردان بودند و از من پرسیدند جریان چیست چرا مردم توجه فوق تصوری به اقای پوررضا دارند . گفتم شما درک نمیکنید مردم اینجا استاد پوررضا را از خودشان میدانند او کسی است که درد مردم شهر و روستا را در ک میکند و در آوازها و ترانه هایش آنها را بیان میدارد .
مردم رشت و گیلان در مراسم تشییع و بزرگداشت استاد فقید فریدون پوررضا نشان دادند که قدر گوهری را که از کف داده اند بخوبی میدانند .
خدا روحش را شاد فرماید .
با سلام انصافاً گیله مردان ما خصوصاً گیلک زبان چابک سری ما در تکریم و بزرگداشت مرحوم پوررضا و عزیزان دیگر مطالب خوبی بیان می کنند .متاسفانه مه همیشه بعداز مرگشان به سوگ می نشینیم. ولی در زنده بدنشان در کمال ناباوری و مریضی و بی توجهی روزگار می گذرانند.کیست در این چهل سال اخیر صدا پورضا – مسعودی -دعایی -آشور پورر وغیره را نشنیده باشد.صیادان در دریا -زنان نشاءکار در بیجار- چاچینان در باغات چای-نوغانداران در باغهای توت و تلمبارها ووو… ترانه های دلنواز گیلک سرایان رازمزمه می کردند. کدام عروسی گیلکان و جشن هارا سراغ داریدکه از ترانه های گیلیکان استفاده نکنند پس همه ما باید قدر زندگان را بدانیم و برمشاهیرمان افتخار کنیم .محال نام پورضا و عاشور پور از ذهن ما پاک شودبراین بامروتمامی گیلکان ما اعم از محصل- بازاری -معلم و نویسن گان ما در غم فقدان ایشان متاسرهستند. روحش شاد و نامشان جاودانه
ستاد شیون فومنی ,مهندس جفرودی و مهندس عاشورپور و استاد پوررضا و بسیاری دیگر از هنرمندان بی بدلیل گیلان در مهجوریت وکمال کم لطفی و توجهات مسئولین و صدا و سیما دارفانی را وداع گفتند و هیچگاه از انها در زمان حیاتشان تجلیلی در خور بعمل نیامد آخرین آرزوی مهندس عاشورپور این بود که بتواند در زادگاهش انزلی کنسرتی بر پا نماید که این آرزو را با خود بگور برد هم اکنون شماری کمتر از انگشتان دو دست از مفاخر گیلان همچون استاد مسعودی و استاد ابتهاج سایه و…هنوز در قید حیاتند بجاست که از انها تجلیل و گرامیداشتی در خور در زادگاهشان و همچنین در رسانه ها و صداو سیما انجام شود تا حداقل نسل های جوان انها را بهتر بشناسند راستی چندین سال و دهه باید بگذرد تا ستاره درخشانی چون زنده یاد پورضا در آسمان گیلان دوباره ظهور نماید بقول استاد شاملو (نقل بمضمون )پورضا حنجره غمگین ملتی کهنسال در درازای تاریخ بود ملتی که همیشه مجال وفرصت های اندکی برای ابراز وجود داشته و وقتی پورضا میخواند مویه هاو رنج های تاریخی ملت ایران برایمان تداعی میشود-این توصیف شاعر ملی مان شاملو کاندیدای چندین دوره نوبل ادبی از خواننده بزرگ و پرآوازه گیلان و افتخار غرورانگیز مردم لشت نشاء بودشاملو همچون بسیاری دیگر هر وقت دلش میگرفت رهسپار خانه این بزرگمرد میشد و با اینکه گیلک نبود به آوازخوشش گوش جان می سپرد اکنون که او دیگر در میانمان نیست دیگر چه کسی برایمان از سیا ابرانای باد و بورانای ستاره دنه ای در آسمان محزون گیلان را برایمان خواهد خواند؟
الحق که انسانی بزرگ را از دست داده ایم. حق است اگر ملک گیل و دیلم امروز زار زار خون گریه کند. درگذشت جان سوز ایشان، ضایعه بسیار بزرگی برای زبان زیبای گیلکی و کلاً فرهنگ سترگ گیل و دیلم رقم زده است.
سرتاسر گیلان و البته سرتاسر سرزمین لشت نشاء که دیار مادری اوست غرق عزا و ماتم است.
روحش شاد. روحش شاد. روحش شاد
روحش شاد و یادش گرامی باد….