باورمان نمی شود که به پنجمین سالگرد علی عزیز نزدیک می شویم .آخر چگونه است که زمانه اینقدر سریع در حال گذر است.مث اینکه همین تابستان ۲ یا ۳ ماه پیش در سبلان بود که صعود به قله را سخت تر و خسته تر تجربه کرده بود.نهار توی راه قله مرغ پخته بود که تهیه اش را بر عهده گرفته و با خود همراه آورده بود ، بچه ها با اشتها تناول می کردند ولی خودش می گفت مث اینکه دارد فل می خورد(فل کنایه از بی مزگی غذاست) و زورکی لقمه ای بر دهان می گذاشت.روز دوم صعود از پناهگاه روز بدی را پشت سر گذاشت،هنوز بیماری رو ننمانده بود ولی از درون هجمه ای سخت می تازاند و او در نبردی جانکاه از درون و بیرون با مقاومتی استوار برای رسیدن به قله پیش می تاخت، با این تفاوت که این بار سخت تر و طاقت فرساتر از پیش بود و او پایدار برای رسیدن به هدف،در نهایت پیروز در کنار دریاچه ی زیبای سبلان و عکس یادگاری قله …که آب روان باز ناید بجوی و در برگشت خوشحال و سبکبال از اینکه بار سنگینی را از دوش برداشته است.
برای شام آخر می بایست توی راه صرف می شد زحمت زیادی کشید تا اینکه پس از جستجوی زیاد توی راه اردبیل –آستارا رستورانی را پیدا نمود که بتواند شکم ۳۰ یا ۴۰ نفر را سیر نماید در نظر خواهی برای سفارش غذای این گرسنگان از کوه برگشته که برای سومین بار نان و ماست سرویس غذا را با تاراج برده بودند به زوج نامزدی می رسد و از خانم سوال می کند که شما چه میل دارید؟ در آن شرایط آخر شب دستور جوجه کباب بدون استخوان داده می شود ، به پسره می گوید که اینو دیگه از کجا آوردی ما واسه این نان و ماست هم بعد از ۳ ساعت کلاهمون را می اندازیم هوا.
و اما وداع او با گروه زمانی اتفاق افتاد که درد نهان آشکار گشت ، آدم از سنگ سخت تر به گل نارکتر از گل بدل می شود.
در جلسه ی هیات مسئولین که خودش نیز عضو آن بود سر موقع حضور پیدا نمود و و سایل متعلقه ی گروه را تحویل و به جهت عدم توانایی حضور در ادامه ی جلسات از جمع خداحافظی نمود و آرزوی جایگزینی جوان ترها . و آب شد و به زمین رفت! او رفت ولی با جا گذاشتن یک دنیا حسرت و خاطره به وسعت تمام جغرافیا ی گیلان و کوهستانهای ایران از غربی ترین نقاط شمالی ایران گرفته تا قله های متعدد البرز مرکزی،قله های مرکز ایران و قله های زاگرس که مومنانه در اجرای پی گیرانه ی برنامه ها یک شبه ره صد ساله را پیمود.
انضباط ، سخت کوشی و احساس مسئولیت علی عزیز چراغ راه آینده است.
علی راحلی
در اوج به سوی قله ها
همواره براین باور بوده ایم که انسان را ورای آنچه بر زمینش میخکوب کرده معنا کنیم و راز بودن و شدن و گشتن را رمز بگشاییم .
و در این مجال اندک
درک کرده ایم که زمان بس کوتاه و مغتنم است
از دستانمان می گریزد و فرا چنگ نمی آید . . .
گستره عمیق یاد و خاطره ی دوست همیشه همراهمان ، هرساله ما را به سوی هم فرا می خواند تا خاطر نشان کند که برای گریز از روزمرگی و روزمردگی
چه اهداف بزرگ و سترگ انسانی را چراغ راهمان کرده ایم .
با درود – نسرین اسرافیلیان