هنوز به آغاز طلوع خورشید در آخرین جمعه پاییز، زمان زیادی باقیمانده بود که دو مینی بوس حامل شرکت کنندهگان برنامه اسکندر کوه از ایستگاه خاطرهانگیز موسوم به کارخانه ویران شده “پپسی” شهر رشت، به سمت روستای کوچک و زیبای “امام زاده اسحاق” در محدوده جغرافیایی شهرستان شفت در غرب استان حرکت نمودند.
پس از ۱/۵ ساعت در حالت خواب و بیداری در مینیبوسها، به روستای مذکور که در ارتفاع تقریبی ۱۰۰۰ متر قرار دارد، رسیدیم و از سمت غرب روستا از طریق یک جاده خاکی کوهپیمایی خود را در آن روز شروع نمودیم. پس از چند صد متری که از مسیر همان جاده از آبادی فاصله گرفتیم به توصیه سرپرست خوب ما در آن روز آقا بهرام شالچی توقف نمودیم. برای شنیدن حرفهای ابتدای برنامه، ارائه زمانبندی و نحوه صعود از سوی مسئول فنی و انجام حرکات ورزشی ساده ابتدای برنامه.
سپس از طریق یک راه پاکوب که از سمت راست جاده خاکی مذکور شروع میشد در جهت جنوب غربی و از روی یک خط الراس جنگلی به راه خود ادامه دادیم. با بالا و پایین رفتن از چند تپه کوچک و بزرگ پوشیده از درختان زیبای جنگل و در نزدیکی ناحیه مشرف به “خم چال” که دارای چند کلبه چوپانی است، برای خوردن صبحانه ۲۰ دقیقهای توقف نمودیم.
با خوردن صبحانه در فضایی صمیمی، دوستانه و البته شاد به حرکت خود در میان جنگلی زیبا ادامه دادیم که دارای درختان بسیار با ارزشی همچون راش، توسکا، آزاد، بلند مازو و . . . بود. هر از چند گاهی خواندن آوازی زیبا از سوی یک یا چند همنورد، لذت کوهپیمایی آن روز آفتابی را دوچندان مینمود.
در زمانی که برای یکی از استراحتهای کوتاه در مسیر در نظر گرفته شده بود، یک نفر از شرکت کنندگان برنامهای فرهنگی در خصوص روز جهانی کوهستان اجرا نمود و در آن یه مناسبت این روز ، چگونگی شکلگیری کوهها و ارزش بالای آن در حیات کره زمین و البته رفتار نامناسب ما ” آدمها ” با این زیست بوم ارزشمند یعنی کوهستان، صحبت نمود.
حوالی ساعت ۱۰ با جلوداری دقیق و ماهرانه خانم ابراهیمی، پس از پایین آمدن از یک شیب کوتاه که مملو از درختان “ازگیل” یا به قول گیلانیها “کونوس” بود، به محوطه چمنزار نه چندان وسیعی در ارتفاع تقریبی ۱۳۵۰ متر رسیدیم موسوم به “لت بارو”. این نقطه که مشرف به دو دره خرمکش در جهت شمال غربی و امام زاده ابراهیم در جهت جنوب شرقی خود است تا همین نیم قرن گذشته دارای کلبههای فراوان و همچنین یک مغازه بود که با توجه به تغییر الگوی زندگی که بهشدت متاثر از شرایط اقتصادیست، مردمان ساکن در “لت بارو” از این نقطه متواری شدند. شاید تنها یادگار دوران پر رونق این ناحیه، چشمه آب قدیمی با “لار” کهنه چوبیاش باشد که در زیر یک درخت راش کهنسال همچنان جاریست.
پس ازخوردن “ازگیل خوشمزه جنگلی” به راه خود از مسیری کاملن مشخص در جهت جنوب و با بالا رفتن از شیبی نه چندان تند ادامه دادیم . با پشت سر گذاشتن چند تپه پوشیده از چمن با درختانی زیبا در جای جای آن، سرانجام ساعت ۱۱:۳۰ به نزدیک کلبه مرد مهربان اسکندر کوه آقای ولی زاده رسیدیم که در این موقع از سال به جلگه کوچ نموده بود.
او که کلبهاش را به شکل مغازه درآورده است و مهربانیاش زبانزد مردمان آن ناحیه است، دارای طبع شعری نیز می باشد. به نظر میرسد زیباییهای دلفریب منطقه اسکندر کوه همانگونه که خود میگفت در ایجاد و پرورش این طبع شعری در وی بیتاثیر نباشد.
با قرار گرفتن در بالای تپه کوچک اسکندر کوه به ارتفاع تقریبی ۱۶۰۰ متر و ایستادن بشکل دایره ، طبق معمول قسمتی از منظومه زیبای “آرش” اثر زنده یاد سیاوش کسرایی را به عنوان “سرود قله” دسته جمعی خواندیم و سپس عکسی به یادگار گرفتیم.
در خصوص علت نامگذاری این ناحیه به “اسکندر کوه” منابع مستندی در دست نیست . اما بقایا و خرابههای یک قلعه قدیمی کوچک در تپه جنگلی مشرف به اینجا، شاید حکایت پر رمز و رازی داشته باشد از تاریخ پرفراز و نشیب این منطقه در سدههای گذشته.
از این نقطه چشمانداز وسیعی از کوهها و ارتفاعات منطقه به خوبی نمایان است. از قله اسلار در ضلع تقریبن شرقی گرفته تا نهراب در جنوب و لاس پشته در جنوب غرب.
با خوردن ناهار در کنار چشمه آب اسکندر کوه که توسط لوله از مناطق بالادست به آنجا آورده شده بود، سرحال و شاداب راه پایین را در پیش گرفتیم. پس از هر توقف کوتاه و اصلی به مانند صبحانه یا نهار، سارا جان ظاهرکردار که آن روز مسئولیت عقب داری گروه بر عهده وی بود، به دقت انتهای گروه را زیر نظر داشت. اگر چه بهدلیل گم شدن باتومهایش در ابتدای صبح برنامه، در طول آن روز قدری مغموم بود. هنوز یک ربعی از شروع حرکت بعد از نهار ما نگذشته بود که شنیدن غرش صدای موتورها و سپس دیدن شان هم حال خوش ما را قدری عوض نمود و هم آرامش کوهستان را بهم زد. در دیار ما به هزار شکل و روش زیست بوم ارزشمند مناطق کوهستانی و بهخصوص حیات جانوری آن مورد تهدید و تخریب قرار میگیرد، که یکی از آن “هزار گونه”، تورهای موتورسواریست .
هنوز به ناحیه ” لت بارو” اندکی باقیمانده بود که با توقفی کوتاه، مسئول فرهنگی گروه شقایق جان وحیدی در مورد “شب یلدا” و پیشینه آن در نزد مردمان فلات زیبای ایران، مطلب بسیار پرمحتوایی ارائه نمود.
با راهنمایی خوب آقا جواد که مجهز به دستگاه “جی پی اس” و البته توان بالای خودش بود، بدون هیچ انحراف کوچکی از مسیر حوالی ساعت ۴ بعداز ظهر به نزدیکی روستای مبدا صعود خود رسیدیم و برای اجرای جلسه پایانی توقف نمودیم.
مسئول فنی این برنامه که با انتخابش در این صعود حسابی ذوق زده شده بود ، قبل از جلسه پایانی پیشنهاد حرکات مفید کششی داد، اگر چه این پیشنهاد با غرغر کوتاه چند همنورد همراه بود؛ اما به خوبی هر چه تمامتر و با جدیت از سوی همه اجرا شد.
مسئولیت پیشبرد جلسه برعهده عارف عزیز بود. موارد مطرح شده به جز یک مورد تاخیر تعدادی اندکی از همنوردان در صبح برنامه و همچنین لزوم ثبت نام به موقع و در سر موعد خود از سوی شرکتکنندگان، باقی موارد بهدرستی حکایت از تعریف و خوب اجرا شدن برنامه “اسکندر کوه ” داشت.
در عصر شلوغ یک روز آفتابی اواخر پاییز، روستای کوچک امام زاده اسحاق شفت را توسط دو دستگاه مینی بوس با رانندگان خوبشان به سمت مرکز جلگه زیبای گیلان شهر رشت با خاطراتی شیرین از صعود آن روز ترک نمودیم.
” کمیته فنی گروه کوهنوردی تیلار رشت”
عکسهای درج شده در متن: روزبه علیپور