هنوز هوا تاریک بود که من ، نسرین و بهروز برای حضور در هجدهمین سالگرد عزیزان حادثه درفک ، راهی کوچه شدیم و پس از رسیدن به محل قرار پر خاطره کوهنوردی دیارمان محله پپسی ، متوجه حضور تعداد قابل توجه ای از کوهنوردان برای حضور در این برنامه شدیم . کم کم با رسیدن بقیه افراد و آمدن تدریجی مینی بوسها و همچنین اضطراب به حق سرپرست برنامه در حرکت هر چه سریعتر آنها به دلیل ممنوع بودن کوهنوردی خانوادگی (؟!) از طرف برخی افراد ، توسط ۹ دستگاه مینی بوس و شرکت قریب به ۱۷۰ نفر به سمت “ییلاق اربوناو” در جبهه جنوب شرقی کوه درفک رهسپار شدیم . به دلیل تاریکی هوا و وجود دو راهی های متعدد در مسیر با هماهنگی خوب سرپرست و مسئول تدارکات برنامه ، بعد از آبادی “دشتویل” همه ماشینها با هم به سمت بالا حرکت نمودند. از روستای زیبا و بزرگ “دفراز” کم کم هوا روشن شد و شفافیت آسمان نوید یک روز آفتابی و زیبا را می داد. دره عمیق و طولانی “رشی” در سمت راست جاده در آن تاریک روشن هوا بزرگتر و البته زیباتر می نمود. دره ای که در بالادست خود با غار معروفش و آثار بجای مانده از زندگی پیشینیان در میان آن ، حکایت از اسکان آدمیان در این منطقه بالغ بر ۷ هزار سال میداد . به “سی دشت” که رسیدیم و در سمت چپ جاده ، از میان درختان بلند و زیبای آن جبهه جنوبی درفک با یالهاو شیارهای پر شیب و متعددش جلوه گری خاصی داشت . با عبور از جاده خاکی بعد از روستا و رسیدن به منطقه “سیاه دشت بن” و “ناوه” طبیعت به شکل خاصی زیباتر شده بود. وجود مراتع سر سبز متعدد در این موقع از سال در کنار جنگلهایی متشکل از درختان زیبای توسکا ، راش ، ممرز و غیره به راستی وارد یک موزه تاریخ طبیعی بزرگ شدیم . در میان این آبادیها ، مرتفع تر از همه ییلاق “اربو ناو” بالای روستای “چیچال” جلوه خاصی دارد . به نظر ساعت از ۸ صبح هم گذشته بود که به آنجا رسیدیم . بعد از آمدن همه ماشین ها و با خوردن صبحانه در مدت ۱۵ دقیقه و سپس با شنیدن صحبتهای مختصر سرپرست برنامه آقا مازیار و انجام یک دقیقه سکوت به احترام جان باخته گان سال ۷۷ و با راهنمایی آقای یعقوبی صف ۱۷۰ نفره کوهنوردان با نظمی خوب به سمت قله ، صعود خود را آغاز نمود. البته قبل از شروع حرکت چند حرکت نرمشی و کششی توسط امیرخان اجرا شد و قدری بدنها پس از نشستن ۴ ساعت متوالی در داخل ماشین برای برنامه آماده گردید . حضور کوهنوردان متعدد با سنین مختلف و وجود چند مربی خوب در صعود از جمله علیرضا جان صدری و هیمالیا نورد استانمان آقا آرمان حداد ، خود حکایت از اهمیت این برنامه در نزد طیف وسیعی از کوهنوردان دارد . ۴۰ دقیقه ای طول کشید تا به کلبه های بالا موسوم به “اربو آغل” رسیدیم . با وجود بارش برف در هفته قبل ، تقریبن همه ساکنین فصلی آنجا هنوز به پایین دست ها کوچ نکرده بودند. دیدن این صف بزرگ کوهنوردان برای اهالی آنجا خیلی جالب بود و مدام با دست به ما اشاره میکردند. تعداد اندک و ناچیز درختچه های کهن و ارزشمند “اورس” در بالادست کلبه ها حکایت تلخی از انقراض نزدیک آنها دارد. همان انقراضی که در دهه های قبل به سراغ “ببر” جنگلهای هیرکانی شمال ، بزرگترین گربه سان کره زمین آمد .
با برداشتن آب از چشمه موجود در آنجا و با هدایت خوب صف توسط سرپرست برنامه ، به سمت ناحیه “کفتر چاک” حرکت خود را ادامه دادیم . در طول مسیر گاهی آوازی بلند از طرف یک یا چند همنورد شنیده میشد که در ایجاد روحیه برای دیگران در صعود و عبور از شیبهای تند کمک می نمود . در بعضی از نقاط که شیب رو به سمت شمال داشت ، لکه هایی از برف هفته قبل دیده می شد . با گذشتن از شیب تقریبن تند زیر خط الراس اصلی و در نزدیکیهای قله ، به پیشنهاد راهنمای برنامه تقریبن همه شرکت کنندگان با هم سرود زیبای “همراه شو عزیز” را سر دادیم و به کنار تابلوی یادبود عزیزان جان باخته مان در قله درفک رسیدیم . همه به هم در رسیدن به قله تبریک می گفتند و چند نفری نیز صورتشان با دیدن تابلو از اشک خیس گردید . ظاهرن کوهنوردان کانون بازنشستگان تهران و کرج که شب قبل را در ناحیه “دشت و دامان” بودند ، زودتر از ما به قله رسیده و رفته بودند. هوا بسیار شفاف بود و قله های سماموس و ناتشکوه در شرق ، پشته کوه در جنوب غرب و آسمانسرا و سردگاه و چرمکش در جنوب به راحتی دیده می شدند .
سرپرست برنامه یک ساعت زمان برای خوردن ناهار و اجرای برنامه فرهنگی در روی قله در نظر گرفت . پس از خوردن غذا به توصیه مجری برنامه فرهنگی حمید جان و سیما خانم ، گرد هم آمدیم و در کنار تابلوی یادبود ابتدا نسرین نوشته ای از خود در خصوص حادثه درفک و تالم بجا مانده از فقدان عزیزان جان باخته خواند که با ترانه خوانی دسته جمعی “پاییز آمد ” همراهی شد . سپس آقا میثاق به زیبایی شعری از شاعر نامی هوشنگ ابتهاج خواند و با چند ترانه خوانی جمعی که نقش فرزانه عزیز با سازش در کیفیت کل برنامه انکار نشدنیست ، برنامه فرهنگی امسال “درفک” نیز به انجام رسید .
با خواندن دسته جمعی قسمتی از منظومه جاودان “آرش” زنده یاد سیاوش کسرایی به عنوان “سرود قله” و گرفتن عکس با پارچه نوشته ای مشترک به سمت پایین رهسپار شدیم . هوس خوردن زرشک تازه و البته چیدن قارچ در مسیر ، بعضی ها را که از صف خارج می شدند ، متوجه نگاه خشم ناک سرپرست نسبت به خودشان میکرد. پس از ۴۵ دقیقه در مکانی نامناسب و در زیر آفتاب برای اجرای جلسه پایانی نشستیم . ابتدا تهمینه خانم با تبحری فراوان به نمایندگی از کانون کوهنوردان صحبت نمود و از همه برای شرکت در این صعود بیاد ماندنی تشکر کرد . سپس امیر جان هرو آبادی به عنوان سرپرست جلسه به دریافت نظرات شرکت کنندگان در خصوص برنامه پرداخت . در نهایت با اعلام هزینه برنامه که به دلیل طول مسافت با ماشین قدری زیاد بود ، به سمت “اربو ناو” حرکت کردیم . با تدبیر خوب مسئول تدارکات آقا مصطفی ، راننده های مینی بوس مستقر در پایین برای کل کوهنوردان چای آماده کرده بودند که خوردن آن پس از یک روز کوهپیمایی صفای خاصی داشت . در پایان برنامه صورت های راضی تقریبن همه شرکت کنندگان حکایت از رضایتشان از انجام برنامه هجدهمین سالگرد حادثه درفک می داد. برنامه ای که نمی توان از زحمات “کانون کوهنوردان گیلان” در انجام آن به سادگی گذشت .
مسعود سلیم پور / مهر ۹۵
درود بر مسعود جان با آن قلم شیوا
و درود بر همه یاران . زنده و سرفراز باشید.
جای ما را هم خالی کنید
مثل همیشه عالی بود جناب آقای مهندس سلیم پور
بسیار از قلم شیوا و صمیمانه تان لذت بردم.گزارشی عالی از یک برنامه ی به یادماندنی بود.سپاسگزارم.