Home / فرهنگی / قلم همنورد / سلام لیلا جان

سلام لیلا جان

دیروز دوستان را فراخوانده بودی که بدرقه ات کنند. خیلی ها آمده بودند،در شرایط عجیب کرونایی مدت ها بود این طور دیدار تازه نکرده بودیم.
آمدن میزبان خیلی طول کشید و این فرصتی شد که دوتایی،سه تایی و چندتایی خاطره نو کنیم،از هر دری حرف بزنیم و بیشتر از هر چیزی از تو.
آلبوم خاطرات را که ورق زدیم یادمان آمد صعودهای شیرینی را که دختر صبور و مقاوم تیلار همراهمان بود: صعود یک روزه درفک از جبهه شمالی. صعود پرنشیب و فراز سیالان شمالی. الوند برفی زمستانی، شاه البرز داغ تابستانی،دیزاب سرد بورانی و …
هر کدام مان از این صعودها و همراهی هایت خاطره ها داریم اما آن چه یاد مشترک همه ماست صبوری و آرامش، مقاومت و استقامت تو بود. به یاد نداریم که حتی یک بار لب به شکوه و شکایت گشوده باشی،حتی در این صعود آخرت …
آری دیروز یک به یک یاد و یادبودهایت را با هم دوره می کردیم:
دوستی از همراهی ات در بحبوحه درگیری های شغلیش می گفت که چگونه به یاریش شتافتی. دیگری از دستان پرمهرت می گفت که در همین ماههای آخر برای دخترش ماسک دوخته و روی آن با هنرمندی همان نقشی که دوست می داشت گلدوزی کرده بودی. یکی دیگر از انتشار کتابت حرف می زد که عاشقانه برای ترجمه اش از جان مایه گذاشته بودی و آن دیگری هم از ذوق و سلیقه ات در رنگ به رنگ بودن لباس و خانه و سامانه ات. آن دوست از درخشش و گرمیت در جلسات کتابخوانی یاد می کرد و یاری هم از دل مشغولی و نگرانیت برای گل ها و گلدان های خانه ات… ‌‌ و در نهایت قصه می گفتیم که چگونه یک بار قهرمانانه پشت بیماری سخت خود را به خاک مالیدی و دریغ که این بار جسمت آنچنان ضعیف شد که تاب گنجایش روح بزرگت را نیاورد و نهایت این شد که آمدیم تا بدرقه ات کنیم برای سفر بی بازگشت… اما نه،همه یکدل می دانیم که چه اشتیاق و عطش سوزانی برای زندگی داشتی: خوب زندگی کردن. بهره بردن و بهره مند کردن. خوب زندگی کردی لیلاجان،به کمال هستی ات همان گونه که زندگی را هدیه می گرفت،صد چندان پس می داد. تو با سکوت و صبر و آرامشت رساتر از هر معلمی درس ها به ما آموختی.
بودنت همیشگی است: زندگی کردن را دگرگونه در دل و جانمان آغاز کرده ای. نمی توانیم دفتر یاد و یادبودهایت را ببندیم.
گل های سبز زیبایت را با هم آب می دهیم،باور کن جوانه هایی که با دستان پر مهر تو در جانمان کاشته شده به سوی نور قد خواهد کشید.
واگویه های دیروز خانواده و دوستانت پیام خداحافظی و بدرود نبود عزیزم،بلکه سلام و درودی بود برای بزرگداشت و ماندگاریت.
الگو و اسطوره ات کردیم مهربانو.
دروازه های دل هامان را به رویت گشودیم و صمیمانه به استقبال آمدیم و گفتیم: ” سلام لیلاجان” .
نسرین اسرافیلیان / ۱۰ اسفند ۹۹

Check Also

” در قاب خاطرات “

درست در روزهای میانی مرداد سال ۷۹ بود که تصمیم داشتیم اولین بار پس از …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *