ساعت ۹ صبح نهم مرداد امسال ، سرود قله خود را ایندفعه بر فراز بلند ترین کوه کشور دماوند خواندیم . دماوند کوهیست که نامش نه تنها نزد کوهنوردان بلکه از طرف همه اقشار و کوچک و بزرگ این سرزمین شناخته شده ست. شعرا و داستان نویسان پارسی گوی از قرن ها پیش از او در شعرها و داستانهای خود به دفعات یاد نموده اند . بی شک صعود به این “دیو سپید پای دربند” آرزوی هر کوهنورد این دیار است و براستی هم هیچگاه صعود به آن رنگ و بوی تکراری و خسته کننده به خود نخواهد گرفت . در نتیجه با توجه به معروف بودن “بام فلات ایران” و وجود بیش از صدها گزارش صعود از مسیرهای مختلفش در کتابها ، سایتها ، مجلات و مقالات گوناگون ، هدف ما از ارایه گزارش صعود امسال ، مطمئنن شناساندن این کوه زیبا و معروف به خوانندگان عزیز نیست . ما با ارایه آنچه که در صعود مرداد امسال بر گروه گذشت و تعریف زمانبندی اجرا شده اش ، به معرفی کلی مسیر و مشخصات بارز آن خواهیم پرداخت :
وقتی به محله پپسی ، ایستگاه معروف کوهنوردی شهر رسیدیم ، هوا کاملن روشن بود و ساعتی هم از شروع درخشش آفتاب می گذشت . بدلیل اینکه هدف ما در روز اول برنامه رسیدن به “بارگاه دوم” یعنی گوسفند سرا در ارتفاع ۲۹۵۰ متری ضلع جنوبی بود ، خواب شب قبل از رسیدن به آنجا را به قولی بر خود “حرام” نکرده و قبراق و سرحال به سر قرار در ساعت ۷ صبح رفتیم . اگر چه اتفاقات جالب و غیر قابل پیش بینی در انتظار ما بود که اولین آن نیامدن مینی بوس به اصطلاح تهیه شده مان بود. پس از دو ساعت و اندی ماندن درآنجا ، تصمیم رفتن به خانه ها را گرفتیم تا فکری اساسی نماییم که خوشبختانه میسر شد و توسط سرپرست برنامه آقا بهرام شالچی مینی بوسی دیگر تهیه شد و سرانجام ساعت ۱۱/۳۰ صبح میدان خروجی شهر (گیل) را پشت سر گذاشتیم . بعد از خوردن ناهار در حوالی شهر قزوین به طرف تهران به راه افتادیم . تقریبن در تمام مسیر ، سمت دیگر اتوبان مملو از ماشین بود که برای تعطیلات از تهران به نوعی فرار می کردند. با سوار شدن همنوردی دیگر در محدوده کرج جمع ما ۱۶ نفره شد . مینی بوس حامل ما که از کیلومترها قبل ناتوانی خاصی در آن احساس می شد در حوالی تهران دیگر توان بالا رفتن از شیب های بسیار ساده را هم نداشت و به ناچار از حرکت بازماند . ظاهرن ایرادش در “صفحه کلاچش ” بود .
آوردن مکانیک و تعویض صفحه کلاچ آن ۴ ساعتی معطلمان نمود که با ۴ ساعت معطلی صبح جمعن ۸ ساعت از زمانبندی روز اول برنامه عقب افتادیم . بعد از رفع اشکال ، زمانی که برای رسیدن به پلور در کیلومتر ۶۰ جاده آمل از تهران خارج شدیم ، ترافیک عجیبی در جاده حاکم بود که همه چیز را تحت تاثیر قرار میداد . بالاخره با تصمیم خوب سرپرست ساعت ۲/۳۰ شب در مجاورت مسیر برای شب مانی توقف نمودیم و تعدادی با برپایی چادرها و تعدادی هم در داخل مینی بوس تا صبح خوابیدیم . صبح در حالی که تقریبن از ترافیک خبری نبود ، به راحتی به روستای “پلور” در ضلع جنوبی دماوند رسیدیم . بعد از تهیه گازوئیل برای ماشین و خریدن قدری وسایل به سمت “بارگاه دوم یا همان گوسفند سرا به راه افتادیم و ساعت ۹ صبح آنجا بودیم . تعداد زیاد ماشین در آنجا حکایت از شلوغ بودن مسیر می داد . آنجا دارای چشمه آّب و همچنین فروشگاه کوچک فصلی ست که می توان برخی وسایل جزیی خوراکی را البته با قیمتی گرانتر از شهر تهیه نمود . پس از نیم ساعت توقف برای آماده نمودن خود و کوله هایمان ، حرکت کوه پیمایی خود را در راهی کاملن مشخص به سمت بالا شروع کردیم . “دماوند ” تا پایین دست ها در آن صبح تابستانی پوشیده از مه و ابر بود و در پشت سرمان خط الراس مرتفع و طولانی “دو برار” در آن سوی دره “هراز” بسیار پر ابهت می نمود . قسمت مرکزی رشته کوههای البرز که “دماوند” و “دوبرار” نیز در همین بخش قرار دارند ، دارای بیش از ۳۰ قله بالای ۴۰۰۰ متر است و از بخشهای مهم ورزش کوهنوردی در ایران محسوب می گردد. در بالای گوسفند سرا سرپرست برنامه توضیحات کافی در مورد آن و معرفی همه عوامل اجرایی صعود داد . مسئول فنی برنامه نیز به ارایه زمانبندی آن و معرفی دماوند و مشخصه های بارز آن در این جبهه از جمله آبشار یخی و تپه گوگردی پرداخت . تقریبن نیمی از ۱۶ کوهنورد حاضر در برنامه امسال گروه ، اولین بار بود که به دماوند می آمدند . مسیر را تا رسیدن به ناحیه ای بنام “رودخانه اول” آواز خوانان طی نمودیم . به نحوی که مورد توجه زیاد سایر کوهنوردان در راه قرار گرفت . در محل موسوم به “رودخانه دوم” استراحتی نمودیم و شعر “با دماوند خاموش” سروده زنده یاد سیاوش کسرایی توسط یکی از همنوردان خوانده شد . هر از چند گاهی چند راس اسب و قاطر در میان مسیر با کیسه هایی که حاوی کوله ها و وسایل کوهنوردان بود از کنارمان عبور می کردند . آخرین شیب های منتهی به بارگاه سوم در ارتفاع ۴۲۰۰ متری رانیز با روحیه خوب همه همنوردان پشت سر گذاشتیم . ساعت ۲/۳۰ بعد از ظهر بود و ما وقت کافی برای استراحت و هم هوایی صعود فردا داشتیم . کل محوطه آنجا مملو از چادرهای کوهنوردان بود که میشد به راحتی تخمین حضور بالای ۵۰۰ نفر را در آنجا داد .
به جز پناهگاه سنگی کوچک که سالیان درازیست ، جان پناهیست برای کوهنوردان در این مسیر ، چند سالی میشود که پناهگاه بزرگی با امکانات رستوران ، خوابگاه ، سرویس بهداشتی و . . . در آنجا ساخته شده است . در ابتدای ورودمان تعدادی از دوستان گروه سپهر رشت را دیدیم که آنها نیز در همان ناحیه برای شب مانی چادرهای خود را برپا نموده بودند . بالاخره با پیدا نمودن جایی مناسب در پشت پناهگاه قدیمی با کمک هم چادرها را نصب کردیم . تعدادی از همنوردان دچار عارضه سر درد شده بودند که قدری طبیعی بود . با پیاده روی در محوطه “بارگاه سوم” متوجه حضور کوهنوردانی از سایر کشورها شدیم . همچنین همنوردانی از گروههای درفک و البرز رشت و نیز آوای رامسر را هم در آنجا دیدیم . گهگاهی وقتی ابرها به کنار می رفتند ، آبشار یخی با “استوانه یخی” پایدار خود جلوه گری خاصی داشت . شیب تند مسیر تا بالا قدری ترس و دلهره در دل “اولی ها”ی گروه ایجاد می کرد . شام را اول شب با کمپوت گیلاس و آناناس سر نمودیم . گزارش هواشناسی در آنجا حکایت از هوای نامساعد فردا را می داد. البته این موضوع در تصمیم راسخ سرپرست ما در حرکت شبانه ساعت ۲ خللی ایجاد ننمود و اینگونه نیز شد و راس ساعت ۲ با ماندن ۲ نفر در چادرها به راه افتادیم .
سارا امانی همنورد قدیمی اما دوباره شروع به کوهنوردی نموده گروه در بالای پناهگاه از ادامه مسیر انصراف داد . تقریبن در شمار اولین گروههایی بودیم که در آن موقع شب حرکت خود را به سمت قله شروع کردیم . بیشتر کوهنوردان یا به صورت انفرادی و یا در قالب تیم های ۳ تا ۵ نفره اقدام به صعود می کردند آنهم در سکوت محض (!) . متاسفانه دیگر در دماوند و اغلب قله های مرتفع و معروف کشور به مانند گذشته از آن گروههای با تعداد زیاد کوهنورد که آواز خوانان در طول مسیر لطف و صفای این ورزش را دو چندان می نمودند ، خبری نیست و کمتر دیده می شوند . انگار بلای جدایی آدمها از یکدیگر در زندگی “ماشینی” و “از خود بیگانگی شان” به بدنه ورزش کوهنوردی هم رسوخ نموده است . صدای رسای بهزاد برزو در تاریکی شب زمانی که تنها نیم ساعت از پناهگاه فاصله گرفته بودیم ، همه چراغ پیشانی ها در بالادست و پایین دست را متوجه ما نمود . او خیلی زود با ترانه “خروسخوان” زنده یاد عاشور پور به استقبال صبح رفت . برودت هوا قدری بیشتر از صعودهای قبل از همین مسیر در سالهای گذشته بود . بهرام سرپرست سرحال ما ، بعد از هر یک ساعت دقایقی استراحت می داد . نزدیکی های آبشار یخی هوا کم کم روشن شد و بهزاد که به نظر می توانست بالا بیاید ، در آنجا قدری زود تصمیم به پایین رفتن گرفت . از قسمت برفی روبروی آبشار یخی که گذشتیم ، باد بسیار سردی از غرب در حال وزیدن بود . شیب های سنگی زیر تپه گوگردی را هم پشت سر گذاشتیم و باد شدیدتر شد اما قابل تحمل بود . به ناگاه سه همنورد توانمند ما ، فاطیما ، میلاد و مهسا که دو تای آخری به ترتیب نقشهای عقب داری و جلوداری گروه را تا آنجا به خوبی اجرا نموده بودند ، بدلیل سرما تصمیم به بازگشت گرفتند و هادی نیز با آنها برگشت . جی پی اس ما ارتفاع ۵۲۰۰ متر را نشان می داد . با یک استراحت کوتاه در پناه سنگی بزرگ و خوردن قدری آب و شکلات ادامه مسیر دادیم . از آخرین شیب های منتهی به بالای تپه گوگردی هم صعود نمودیم و با گرایش به راست و از روی راهی خوب و زیگزاگ مانند که در فواصل معین با میله و پرچمی کوچک مشخص هست ، در حالی که بوی گوگرد قدری آزار دهنده بود به دقایق پایانی صعود نزدیک شدیم . آخرین شیب منتهی به دهانه آشتفشانی “ستیغ صبح خیز سربلند” را هم با کمک یکدیگر طی کردیم و ساعت ۹ صبح درکنار آن دست در دست یکدیگر قسمتی از منظومه زیبای “آرش” یا همان سرود قله را خواندیم و یاد همه “رفیقان” را گرامی داشتیم .
پس از گرفتن چندین عکس ، راه پایین را در پیش گرفتیم و به توصیه سرپرست بدلیل عارضه درد زانو یکی دو نفر از همنوردان از شن اسکی پایین نیامده و درست از راه صعود به طرف پناهگاه رهسپار شدیم . در بین راه بخصوص تا ناحیه آبشار یخی جمعیتی بالغ بر ۲۵۰ نفر که با فاصله از هم در حال صعود بودند را دیدیم و به دفعات خسته نباشیدی به هم حواله کردیم . ساعت از یک بعد از ظهر گذشته یود که به پناهگاه رسیدیم . با استراحت “خیلی کافی” و خوردن ناهاری جانانه ( قیمه پلو) که با زحمت فراوان پایین مانده ها بخصوص سارا ظاهرکردار تهیه شده بود ساعت ۳/۴۰ راه گوسفند سرای پایین را در پیش گرفتیم و در مسیر با ذکر خاطرات برنامه در هنگام رفت بخصوص با ماشین ، کلی فضای برنامه شاد و مفرح شده بود . در بالای بارگاه دوم عکسی دسته جمعی با پرده گروه انداخته و ساعت ۷ غروب به کنار مینی بوس پر ماجرایمان رسیدیم و پس از نیم ساعت به طرف رینه و شهر آمل به راه افتادیم . در این شهر نیز با هماهنگی از قبل آقا روزبه در رستورانی بزرگ زرشک پلو با مرغ ، حسابی بعد از صعود دماوند چسبید . راننده با روحیه و پر انرژی ما که بعد از تعویض صفحه کلاچ در تهران و پر کردن باک گازوئیل ، توان خود و ماشینش دو چندان شده بود ، پس از ۱۰ ساعت رانندگی و در حالی که هوا هنوز کامل روشن نشده بود ما را صحیح و سالم به مبدا برنامه درست سر ایستگاه پپسی رساند .
کمیته فنی گروه کوهنوردی تیلار رشت
با سلام و احترام
مدیریت محترم سایت کوهنوردان تیلار
بدینوسیله از شما کوهنویس گرامی دعوت بعمل می آید در «اولین همایش تحقیقی کوهنوردی و فضای مجازی» روز پنجشنبه ۱۳شهریور شرکت نموده و با حضور خود حامی و پشتیبان فعالیت ها و اقدامات علمی – فرهنگی حوزه کوهنوردی باشید.
آدرس: شریعتی- پایین تر از پل سدخندان- روبروی پارک اندیشه – سالن اجتماعات باشگاه پیام مخابرات…
( ۸ صبح تا ۱ بعد از ظهر )