گزارش صعود زمستانه ی جبهه ی جنوبی قله توچال سال ۹۵
نوع برنامه : کوهنوردی
منطقه صعود : تهران
تاریخ اجرا : ۹۵/۱۱/۱
مسیر صعود و فرود : دربند – شیرپلا – امیری – نزدیک قله – ایستگاه هفت تله کابین
ارتفاع های صعود شده به ترتیب :
ارتفاع مبداء صعود : ۱۸۰۰ متر
ارتفاع پناهگاه شیر پلا : ۲۷۵۰ متر
ارتفاع جانپناه امیری : ۳۴۵۰ متر
ارتفاع انتهای صعود : ۳۹۰۰ متر
ارتفاع ایستگاه هفت تله کابین : ۳۷۰۰ متر
مسافت ها :
از دربند تا شیرپلا : ۴۷۱۰ متر
از شیرپلا تا نزدیک قله : حدود ۴۰۰۰ متر
زمان پیمایش شده :
از میدان سربند تا پناهگاه شیرپلا : سه ساعت و پانزده دقیقه
از پناهگاه شیر پلا تا جانپناه امیری : دو ساعت و سی و پنج دقیقه
از جانپناه امیری تا نزدیک قله ( ۳۹۰۰) : یک ساعت و پنجاه دقیقه
از نزدیک قله تا ایستگاه هفت تله کابین : دو ساعت
عوامل اجرایی برنامه :
سرپرست : آقای سهند پرویزی
جلودار : آقای بابک علیپور
مسئول فنی : خانم فاطیما باروتی
عقب دار : آقای نویسا سدادی
تجهیزات مورد نیاز :
کفش مناسب صعود زمستانه به همراه گتر و یخ شکن – باتوم و کلنگ – پوشاک مناسب صعود زمستانه کامل ( استرچ و پلار و گورتکس و کت پر – دستکش پلار و دوانگشتی – کلاه طوفان و دستمال سر ) – عینک آفتابی ترجیحاً طوفان – چراغ پیشانی – جی پی اس
مقدمه ای درباره قله ی توچال و مسیر صعود :
قله ی توچال در منطقه ی البرز مرکزی و در شمال شهر تهران واقع شده است . معمولاً قله ی ۳۹۶۰ متری توچال را در شمار قله های چهار هزاری به شمار می آورند . این قله بر روی یک خط الراس شرقی-غربی واقعشده است که از سمت شرق به قلههای لزون، کلکچال و دارآباد و از سمت غرب به قله شاهنشین و منطقه امامزاده داود منتهی میشود. مسیر های زیادی برای صعود قله وجود دارد اما مسیر جنوبی که از دربند شروع می شود و ازپناهگاه شیرپلا و جانپناه امیری گذشته و به قله می رسد ، متداول ترین و پرشیب ترین مسیر صعود می باشد .
این مسیر به دو علت بسیار پرتردد است که یکی وجود پناهگاه مجهز شیرپلا است و دیگری مجاورت مسیر تله کابینی است که از ولنجک تا نزدیکی قله ادامه دارد و این امکان را به کوهنوردان می دهد تا از پاکوب های موجود در مسیر ، خود را به ایستگاه پنج یا ایستگاه هفت برسانند و ویا در انتها از قله به سمت ایستگاه هفت رفته و از آنجا با تله کابین فرود کنند ( البته این کار در زمستان ، بدون داشتن جی پی اس خطرناک است ) .
گروه تیلار نیز به قصد استفاده از تله کابین ، مسیر صعود یک روزه از دربند تا قله و فرود با تله کابین از مسیر ولنجک را انتخاب نمود.
شرح گزارش :
ساعت یازده و ربع شب جمعه گروه یازده نفره ی ما با بدرقه ی بسیار خوب تعدادی از اعضای گروه تیلار ، عکس یادگاری در ترمینال انداخته و با اتوبوس به سمت تهران رهسپار شدیم .
هنوز بیست دقیقه ای به چهار صبح مانده بود که به ترمینال آزادی رسیدیم و یکی از همنوردان گروه که به تازگی ساکن تهران شده بودند ، به ما پیوسته و با اتوبوس و تاکسی خود را به میدان سربند در محله ی دربند تهران رساندیم هر چند با اتلاف وقت فراوان . هنوز آفتاب طلوع نکرده و هوا بسیار سرد و ابری بود . لباس گرمتری پوشیدیم و سپس کوله ها را مرتب نموده و چراغ پیشانی بستیم. قبل از حرکت، چند تمرین کششی انجام دادیم .
ساعت شش صبح گامبرداری را با گام های آهسته از مسیر سمت چپ مجسمه “کوهنورد” سربند واقع در محله دربند تهران به ارتفاع ۱۸۰۰ متر شروع نمودیم. از کوچه های باریک و آلاچیق های واقع در منطقه ی پس قلعه عبور نمودیم و پس از بیست دقیقه پیمایش و تعریق زیادی که داشتیم، سرپرست استراحتی دو دقیقه ای داد و ما لباس های رویی را کم نمودیم و دوباره به پیمایش ادامه دادیم .
سمت راست ما رودخانه ای در دره جاری بود که آب برف های ذوب شده ی ارتفاعات را به تهران منتقل می کرد و سمت راست رودخانه، منزل اهالی روستای پس قلعه وجود داشت.
ساعت هفت و پنج دقیقه صبح در حالی که هوا کاملاً روشن شده بود، گروه ما به دو راهی اوسون رسید و به دستور سرپرست، ۱۰ دقیقه در آنجا توقف داشتیم و صبحانه خوردیم.
دوراهی اوسون در ارتفاع ۲۱۲۵ متری است و مسیر سمت راست آن به شیرپلا ختم می شود و سمت چپ دوراهی اوسون به ایستگاه پنج تله کابین و مسیری هم به سمت قله ی توچال دارد که ( اگر از دوراهی اوسون به سمت چپ متمایل شویم و قصد صعود قله ی توچال را داشته باشیم به پناهگاه شیرپلا نمی رسیم و بالاتر از پناهگاه وارد مسیر قله ی توچال می شویم ) ما که قصد توقف در پناهگاه شیر پلا را داشتیم، به سمت راست دو راهی متمایل شدیم.
در ادامه ی مسیر به خانه ای سنگی رسیدیم که به پایگاه امداد و نجات داوودی معروف است در این پایگاه تجهیزات امدادی وجود دارد و هر پنجشنبه و جمعه ( امدادگران ) در این پایگاه مستقر هستند تا در صورت بروز حادثه به کوهنوردان کمک کنند.
بچه ها با یکی از امدادگران سلام و احوالپرسی داشته و با لهجه ی گیلکی با هم خوش و بشی داشته و ما هم حسابی سرحال و شاد ، به پیمایش ادامه می دادیم.
حدود ۲۰ دقیقه بعد ، در حالیکه هنوز از تابش آفتاب خبری نبود و هوا کمی سردتر شده بود ما به ابتدای شیب تند و تخته سنگی قبل از شیرپلا رسیدیم . دوتا از همنوردان به شدت دچار خستگی شده بودند و ما مجبور شدیم با گامی آهسته به پیمایش ادامه دهیم . مسیر پرشیب و تخته سنگی از سال ها قبل توسط طناب و نردبان های فلزی ، ثابت گذاری شده بود و ما با احتیاط و رعایت فاصله از یکدیگر عبور می کردیم که سرانجام ساعت نه و پانزده دقیقه به پناهگاه شیرپلا رسیدیم.
پناهگاه شیرپلا یک ساختمان تقریباً سه طبقه است که درسال ۵۲ و در ارتفاع ۲۷۵۰ متر بنا شده . طبقه ی اول آن رستورانی با میز و نیمکت چوبی وجود دارد و اینجا بیشتر برای کسانی که قصد پخت و پز با چراغ کپسولی ( سوپ ) را دارند ، مناسب است . رستورانی در طبقه ی دوم ساختمان وجود دارد که در آنجا اجازه ی پخت و پز نداریم ولی این رستوران مجهز به فروشگاهی است که می توان از آنجا آب و چای و حتی غذاهایی مثل نیمرو و…خرید در طبقه ی سوم که در واقع پشت بام است و به بالکن شهرت دارد . دو سالن خواب، یکی برای بانوان و یکی برای آقایان به همراه سرویس بهداشتی با آب گرم وجود دارد. این سالن ها موکت شده بوده و مجهز به تخت، تشک و پتو نیز هستند .
گروه ما در رستوران طبقه ی دوم چای تهیه کرده و صبحانه خوردیم. هوای بیرون آفتابی شد و تابش آفتاب به داخل رستوران نیز رسید ما هم کرم ضد آفتاب زدیم و عینک هایی که تا این لحظه استفاده نکرده بودیم روی سر گذاشتیم و کوله ها را مرتب نمودیم و ساعت نه و چهل و پنج دقیقه از شیرپلا خارج شدیم و به سمت بالا، پیمایش را شروع کردیم .
وقتی چند قدم از شیرپلا دور می شویم ، به یک دوراهی می رسیم که از سمت راست آن به قله ی کلکچال و دارآباد و از سمت چپ آن به قله توچال می رسیم .
همنوردان پس از صرف صبحانه، جانی تازه گرفتند و سرحال شدند و بی خوابی شب قبل تقریباً از سرشان پرید . سرپرست تصمیم گرفت سرعت گامبرداری گروه را بیشتر کند تا زمان از دست رفته را جبران نماید اما پس از اینکه شیب اول را پشت سر گذاشتیم دو نفر از همنوردان اظهار خستگی کردند که یکی از آنها گفت ” دو شب است که اصلاً نخوابیده و به شدت خسته است و دیگری هم اظهار بی حالی و خستگی می نمود ” و کم کم آثار کوهنوردی در ارتفاع بالا در عملکردشان مشخص بود . دوباره گام ما آهسته شد و این در حالی بود که ما هر چه بالاتر می رفتیم، هوا سردتر می شد و کم کم بارش برف نیز شروع شد و ما مجبور شدیم در جای مناسبی توقف ۵ دقیقه ای داشته و لباس گرم تر بپوشیم. البته حجم برف روی زمین خیلی کم بود و نیازی به برفکوبی نبود و حتی از یخ زدگی هم خبری نبود فقط نزدیک جانپناه امیری هوا سردتر، بارش برف کمی شدیدتر و سرعت باد هم بیشتر شد.
ساعت دوازده و بیست دقیقه به جانپناه امیری رسیدیم و در اینجا یکی از همنوردان که به شدت خسته بود و نیاز شدید به خواب و استراحت داشت اظهار بی قراری کرد و همنوردان به او کمک کردند ودر نتیجه با خوردن نوشیدنی گرم و غذا و تعویض لباس ، حالش بهتر شد .
جانپناه امیری یک پناهگاه سنگی به مساحت حدود ۱۵ متر مربع است که داری دو در ورودی ( تو در تو ) است که اتاقک کوچک را از قسمت اصلی جدا میکند و دارای پنجره و دو طبقه تخت چوبی است . این جانپناه توسط خانواده ی زنده یاد ، علی امیری در سال ۷۵ در ارتفاع ۳۴۵۰ متر ساخته شد . کوهنورد زنده یاد ( علی امیری ) در تاریخ ۱۹ آذر ماه سال ۷۳ در همین مکان دچار سانحه شده و از دنیا رفتند . یادش گرامی باد .
بیست دقیقه در جانپناه ماندیم و لباس های گرم مان را اضافه کردیم ( حتی دستکش دو انگشتی هم روی پلار پوشیدیم ) و غذا و نوشیدنی خوردیم و در حالیکه همه ی همنوردان حال بهتری پیدا کرده بودند ، با تصمیم سرپرست به پیمایش به سمت قله، ادامه دادیم.
وقتی از جانپناه خارج شدیم، تقریباً بارش برف قطع شده بود ولی همچنان هوا خیلی سرد بود و همه جا پوشیده از ابر بود. قله های اطراف دیده نمی شد. اما مه غلیظ نداشتیم . مدتی به گام برداری ادامه دادیم در ادامه متأسفانه دو نفر از همنوردان که قبل از جانپناه امیری اظهار خستگی داشتند، با افزایش ارتفاع و صعود دوباره دچار بی حالی و خستگی شدند و سرعت حرکت ما کم تر شد .
هوا رفته رفته سردتر می شد ولی همچنان سرعت باد قابل توجه نبود و بارش نداشتیم و هر از گاهی آفتاب از پشت ابرها نمایان می شد و منظره ای زیبا خلق می کرد. حالا دیگر ما در ارتفاع حدود سه هزار و هفتصد متر بودیم و هنوز حجم برف روی زمین خیلی کم بود و درمسیرهایی که شیب تندتر می شد اصلاً برفی روی زمین نبود . گروه ۱۲ نفری ما هنوز امیدوار به صعود قله بود و در یک صف منسجم به گام برداری ادامه می داد.
خلاصه ساعت دو و بیست و پنج دقیقه به جانپناه کوچک سنگی زیر یال اصلی قله ی توچال در ارتفاع حدود ۳۹۰۰ متر رسیدیم و در اینجا حال همنوردان خسته ی ما که آثار ارتفاع زدگی کاملن در آنها مشهود بود ، خیلی بد شد . اگر چه دچار سردرد و تهوع و سرگیجه نبودند ولی هر دو ، توان پیمایش به سمت بالا را نداشتند.
به دستور سرپرست در کنار جانپناه نشستیم و استراحت نموده و غذا و نوشیدنی خوردیم. هوا خیلی سرد شده بود و طبق پیش بینی هواشناسی دمای منفی پانزده درجه ی روی قله را به خوبی حس می کردیم در اینجا سرپرست خوب برنامه با همفکری دیگر دوستان ، تصمیم بسیار عاقلانه ای گرفت و ما به دو علت از ادامه دادن صعود منصرف شدیم. یکی حال بد دوستان کوهنوردمان بود و دیگری زمان از دست رفته بود.
تله کابین فقط تا ساعت ۴ بعدازظهر کار می کرد و ما اگر به قله رفته و به سمت ایستگاه هفت رهسپار می شدیم ، با توجه به خستگی همنوردان زمان زیادی را صرف نموده در حالی که تنها یک ساعت و نیم وقت داشتیم تا خود را به ایستگاه هفت برسانیم. از طرفی برگرداندن دوستان بدحالمان از مسیر شیرپلا نیز طولانی ، سخت و غیر منطقی بود.
خلاصه ساعت دو و نیم، یکی از دوستان که سرحال تر بود به همراه یکی از کوهنوردان تهرانی از مسیر تراورس زیر قله با گام های سریعتر از ما جدا شده و به سمت ایستگاه هفت رفتند تا به آنها اطلاع دهند که منتظر ما بمانند ( چون هنوز مطمئن نبودیم ایستگاه هفت تله کابین تا ساعت ۳ باز است یا تا ساعت ۴ ) .
هوا ابری بود و کانکس نارنجی روی قله نمایان نبود . بارش برف نداشتیم. سرعت باد هم خیلی زیاد نبود شاید به ۱۰ متر بر ثانیه می رسید اما دمای هوا خیلی پایین بود و مسیر پاکوب پوشیده از برف سفت و در بعضی نقاط یخزده بود بطوریکه ما از مسیر کاملاً بدون برف وارد مسیر برفی و کم عرضی شدیم ( به علت شیب تند و شن اسکی بودن مسیر فقط مجبور به عبور از همان مسیر برفی بودیم ) به قدری برف سخت و یخ زده بود که نیاز به کفش مناسب، یخ شکن و کلنگ به خوبی احساس می شد. سرپرست ، راهنما و عقب دار که در آن لحظات به میان گروه آمده بود با کفش های مناسب تر و با استفاده از کلنگ ، جای پا می کندند و بقیه ی گروه از مسیر پاکوب شده استفاده می کردیم در حالیکه همه جا پوشیده از ابر و مه بود و ما تله کابین را نمی دیدیم اما مجبور بودیم به مسیر ادامه داده و مسیر تراورس را با همه ی سختی هایش به پایان برسانیم. سرانجام گروه ۱۲ نفره ی ما به سلامت مسیر را طی نموده و به طرف ایستگاه هفت سرازیر شدیم . نفر آخر هم به همراه عقب دار ، ساعت چهار و نیم به ایستگاه هفت تله کابین رسید و دوستان مستقر در ایستگاه هفت نیز لطف نموده و منتظر ما ماندند و ما سوار تله کابین شدیم و به ایستگاه یک تله کابین رفتیم .
از آنجا سوار ماشین های برقی شدیم و تا ولنجک رفتیم .
( هزینه ی برگشت با تله کابین از ایستگاه هفت تا ولنجک بیست و سه هزار تومان بود . این تله کابین در سال ۱۳۵۳ راه اندازی شده است )
از ولنجک با تاکسی تا ترمینال آزادی رفتیم و آنجا لباس ها را تعویض نموده و چای خوردیم و ساعت هفت و نیم سوار اتوبوس شده و به سمت رشت رهسپار شدیم.
( جلسه ی نقد و پیشنهاد پایانی گروه را در رستوران بین راه هنگام شام خوردن و بقیه ی جلسه را در اتوبوس برگزار کردیم ) . سرانجام ساعت یک بامداد گروه ۱۱ نفری ما به رشت رسیدیم .
همیشه سرفراز ، بر فراز باشید .
شیرین زارع / کمیته فنی گروه کوهنوردی تیلار رشت
برنامه توچال، برنامه ای که می توانست تبدیل به یک تراژدی شود.
ابتدا بابت گزارش خوبی که خانم زارع مهمان گروه نوشتند تشکر میکنم که با جزییات و توصیف خوبی از منطقه، گزارش این برنامه پر چالش گروه رو ثبت کردند. برای من هم که در این برنامه شرکت داشتم خاطرات این برنامه و تجربیاتی که کسب کردم از ذهنم بیرون نخواهد رفت. شاید این برنامه جای ساعت ها صحبت و گفتگو و تحلیل رو داشته باشه.
خسته نباشید جانانه هم به عوامل برنامه و سرپرست برنامه می گم که بسیار زحمت کشیدند. چه قبل برنامه و چه حین برنامه. در این جا مایلم به یک سری نکات از نگاه خودم در خصوص این برنامه اشاره کنم که بعضی از آنها به دلیل برنامه ریزی های قبل برنامه و تحلیل های بعد برنامه بوده و نگارنده گزارش کمتر درگیر آنها بوده:
۱- عزم جدی برگزارکننده گان و سرپرست برنامه برای اجرای برنامه. این مورد رو میشد در تهیه ماشین اتوبوس از تعاونی به جای مینی بوسی که چند ساعت قبل برنامه گروه را جا گذاشت مشاهده نمود. در این مورد این انگیزه شاید یک نتیجش نگاه دست باز در ثبت نام باشه. با توجه به برنامه ریزی صعود از مسیر شیرپلا و وجود پناهگاه های متعدد ریسک صعود پایین به نظر می رسید که البته این طور نشد و در ادامه اشاره خواهم نمود.
۲- عدم استراحت کافی برای یک صعود تقریبا ۴۰۰۰ متری که مبدا آن از رشت با ارتفاع همسطح دریا است، لزوم داشتن آمادگی به نسبت بالاتر و استراحت و تغذیه مناسب تر در روزهای قبل را نشان می داد که متاسفانه در بعضی همنوردان رعایت نشده بود. این گونه صعود به توچال هر جند امکان پذیر است اما باید تیمی آماده تر در برنامه شرکت کنند.
۳- نسبت افرادی که بتوانند به دیگران کمک کنند به کل تیم در این برنامه کم بود و این به دلیل عدم شرکت بعضی افراد تاثیرگذار در برنامه ها در این برنامه بود که امیدوارم همراهی همیشگی این دوستان ضمن فواید دیگری که برای گروه دارد خطر را در برنامه ها به حداقل ممکن برساند. این مورد در عدم تسلط تیم ۳ نفره هیات اجرایی به مسیر برنامه جهت دخالت احتمالی در تصمیم گیری نیز تاثیر گذار بوده.
۴- تغذیه نامناسب و گامبرداری و تنفس نادرست و خستگی و بی خوابی قبل برنامه علایم اولیه ارتفاع زدگی را در حداقل ۲ نفر از همنوردان در پناهگاه شیرپلا نشان می داد. سرپرست برنامه می توانست در اینجا ۲ یا ۳ نفر را برای برگشت به پایین هماهنگ کند تا بقیه گروه به ادامه راه تا قله ادامه دهد.
۵- تا پناهگاه امیری علایم ارتفاع در ۲ نفر از اعضای گروه کاملا مشهود شد که منجر به عدم تعادل در یک همنورد که به صورت امدادی ادامه مسیر میداد و دیگری که در فواصلی به روی زمین می افتاد، شده بود. از پناهگاه امیری به بعد ادامه مسیر برای این گروه و یا ۲ تکه کردن گروه بسیار سخت بود. البته شرایط به گونه ای بود که تصمیم در اینجا برای سرپرست بسیار مشکل بود. راه برگشت طولانی بود (برگشت با توجه به عدم وجود یخ از شیربلا به پایین امکان پذیر بود اما حتما به تاریکی می خوردیم و توان تیم نیز تحلیل رفته بود) و برنامه برگشت با تلکابین از ایستگاه هفت بود.
۶- ادامه مسیر و افزایش ارتفاع فشار بیشتری به گروه آورد و در محلی که با اصرار کوهنوردی که در امیری مستقر بود و به سمت ایستگاه هفت میرفت و با دیدن گروه فارغ از چگونگی وضعیت همنوردان ارتفاع زده و بقیه، گروه را به تراورس زیر قله که هیچ پاکوب نشده بود و بسیار خطرناک بود برد.
۷- در این تراورس بود که کفش نامناسبی که من پوشیده بودم (به دلیل درد پاشنه) و عدم مجال کافی جهت تعویض کفشی که در کوله داشتم بسیار اذیتم کرد و نتوانستن آن طور که باید به بقیه کمک کنم. سایر دوستان هم هرکدام به نوعی در این تراورس مشکل داشتند. من خودم یک بار سر خوردم که ترمز کزدم و خودم را نگه داشتم. هیجانی شدن بعضی دیگر موقع سر خوردن من می توانست به بروز مشکل دیگری منجر شود.
۸- همراه بردن تجهیزات کافی در برنامه های زمستانی با توجه به این که امکان دارد هر لحظه شرایط گروه بحرانی شود. این مورد برای من بسیار تجربه شد. برای مثل این که ۲ کلنگ گروه را در برنامه همراه برده بودم با توجه به این که فکر می کردم بار اضافی است. همراه بردن تجهیزات زمستانی مثل کلنگ و کرامپون و… و داشتن آموزش های اولیه برف و یخ (که بعضی دوستان با این مسایل آشنایی نداشتند) بسیار می توانست کمک کننده باشد.
۹- همراه نداشتن gps در برنامه که می توانست کمک خوبی برای تحلیل موقعیت مکانی تیم در شرایط عدم آشنایی اکثر تیم به خصوص سرپرست و مسیول فنی برنامه نسبت به مسیر و فواصل باشد که متاسفانه همراه گروه نبود. در حالی که تمامی مسیرهای فرار و جایگزین برای کل و یا جزیی از گروه در سایت ها موجود و در دسترس است.
۱۰- زمان بندی هایی که راهنمای برنامه که چندین بار جهت شناسایی برنامه آمده بود در اختیار سرپرست قرار می داد با شرایط گروه همخوانی نداشت و راهنما اطلاعی از مسیر های فرار مثل همین تراورس نداشت. این مورد در کنار نداشتن gps سرپرست برنامه را در اتخاذ تصمیم با مشکلاتی مواجه میکرد. برای مثال از نقطه شروع تراورس راهنما عنوان نمود که ۲۰ دقیقه تا قله فاصله است در حالی که ما در ارتفاع حدودا ۱۰۰ متر زیر قله قرار داشتیم که با آن تیم احتمالا بیش از ۱ ساعت به طول می انجامید. در صورت اطلاع راهنما از وضعیت مسیر تراورس شاید تصمیم درست ادامه مسیر ایمن تر تا قله بود که البته الان از پشت میز و کامپیوتر نمی شود در موردش تصمیم گرفت.
۱۱- حفظ روحیه تیم در این شرایط بحرانی بسیار پر اهمیت هست که تا حدی این مورد رعایت شد اما می توانست بهتر از این باشد. اگر در حین تراورس یکی از همنوردان مصدوم از ادامه راه سر باز می زد در کنار سرمای شدید و هوای بد پیش بینی شده ساعات آینده و تاریکی هوا می توانست یک تراژدی برای گروه رقم زند که با همت همه اعضای برنامه و با کمی چاشنی شانس به قولی قسر در رفتیم.
امیدوارم از تجارب ارزشمند این برنامه که خوشبختانه هزینه ای برای گروه نداشت بتوانیم در آینده استفاده کنیم.
با تشکر
بهرام شالچی
بهمن ۹۵